در بخش قبلی این نوشته، سه سوال مهم را مطرح کردیم. این که چهچیزی و برای چه کسی تولید میکنید و آن را از چه طریقی به دستش میرسانید. پیشنهاد میکنیم که قبل از خواندن این نوشته، شمارهی قبلی را از اینجا بخوانید. الان، میخواهیم سوالاتی مطرح کنیم که رنگ و بوی پول داشته باشند. برای تشریح این سوالات، از همان دو مثال کیهان کلهر و فیسبوک استفاده خواهیم کرد.
سوال چهارم: چهطور از مشتریتان پول میگیرید؟
تا الان، شما میدانید که محصول یا خدمتتان چه دردی از مردم دوا میکند. میدانید که چه کسانی این درد را دارند و همچنین، میدانید که چهطور باید محصول یا خدمتتان را به دستش برسانید. حالا اجازه دهید ببینیم از چه راهی میخواهید به ازای درمان کردن درد مردم، از آنها پول بگیرید.
اگر بخواهیم مثال کیهان کلهر را بزنیم، نمیتوانیم دربارهی اوضاع الانش صحبت کنیم. در حال حاضر، کل دنیا کیهان کلهر را میشناسند و حاضرند برای کنسرتش پول بپردازند. من و شما در حد و اندازهی کیهان کلهر نیستیم؛ بنابراین باید کیهانی خیالی بسازیم که شرایطش شبیه به ما باشد.
کیهان کلهر خیالی ما، میتواند سازش را استادانه نوازش دهد. ولی کسی او را نمیشناسد. پس نمیتواند بلیط کنسرت بفروشد و باید دنبال راه دیگری بگردد. در نظر داشته باشید که این کیهان کلهر خیالی میتواند درد مردم را دوا کند، افرادی هم وجود دارند که دردشان با نوازش ساز کیهان کلهر دوا شود، ولی هنوز نمیتواند جریانی بسازد که پول در آن سرازیر شود. باید چه کار کند؟
ممکن است از خودش فیلم بگیرد و در یوتیوب منتشرش کند. ممکن است کنسرتهای خیریه برگزار کند تا بیشتر شناخته شود. در هر صورت، جریان درآمدی اصلی او همان فروش بلیط کنسرت و فروش آلبومهایش است. ولی برای این که بتواند بلیط و آلبوم را بفروشد، نیاز به این دارد که خودش را بشناساند. مهم، این است که بداند از کجا میتواند پول بگیرد. بعد از این که این راه را شناخت، میتواند برای به وجود آمدنش برنامه بچیند.
سوال پنجم: برای این که بتوانیم پول را به سمت کسب و کارمان سرازیر کنیم، چه هزینههایی باید بپردازیم؟
بیمقدمه برویم سراغ ادامهی مثال کیهان کلهر. گفتیم که تنها راه درآمد او بلیط کنسرت و فروش آلبوم است. ولی برای رسیدن به این درجه که بتواند بلیط و آلبوم بفروشد (به بیان فنی، کانال درآمدش ساخته شود)، باید کارهایی انجام دهد و هزینههایی متقبل شود.
باید خودش را بشناساند؛ کاری که هزینه خواهد داشت. باید آلبومها را تکثیر کند و برایشان تبلیغ کند؛ کاری که باز هم هزینه خواهد داشت. باید سالن کنسرتش را اجاره و تجهیز کند؛ کاری که هزینهاش سر به فلک میکشد. بالاخره برای هر درآمدی باید هزینه کرد.
کسب و کار مثل موجودی زنده است که با نفس کشیدن زنده میماند. نمیتوان انتظار داشت که کارمان فقط درآمد داشته باشد. همانطور که نمیتوانیم فقط نفسمان را نگه داریم و با حبس کردنش، زنده بمانیم.
قرار است از کجا پول دربیاوریم؟ (بخش سوم)