زمانی که دورهی راهنمایی را میگذراندم (هنوز وجود دارد؟!) رویای عجیب و غریبی در سرم پروراندم که هنوز هم اثراتش را میبینم. میخواستم شرکتی بزنم که خودرویی واقعا ایرانی تولید کند. راستش عرق ملیام در آن زمان خیلی بالا زده بود. به دنبال برندسازی بودم. اصلا نمیدانستم برند چیست؛ فقط میخواستم اسم و رسمی ایرانی وجود داشته باشد. دههی نود میلادی دوران اوج صنعت خودرو بود؛ مثل الآن که صنعت آیتی هر روز بیشتر قدرت و ثروت میافریند. همانطور که بچههای امروز دنبال اخبار موبایل هستند، ما هم دنبال موتور و ماشین بودیم. امیدوارم یکی از بچههای امروزی هم بخواهد کارخانهی موبایل بزند.
میگویم امیدوارم؛ چون اولین جرقههای زندگی کاریام در آن زمان خورد. اشتیاق که باشد، با هر استعدادی راه پیدا میشود (سخن بزرگان). ولی خب بدیهایی هم داشت. از جمله این که هنوز دوست دارم با دست روغنی و کارگری پشت میز مهندسی و مدیریتی بنشینم. هنوز فکر میکنم کسب و کار، به این است که چند نفری استخدام شوند و دفتر دستکی خفن داشته باشی. ای بابا؛ دلم خوش است.
یک لپتاپ داشته باش، یک تخصص داشته باش (که لاجرم با کامپیوتر و لپتاپت گره خورده است) و یک خط اینترنت پرسرعت. چیز دیگری برای راهانداختن کسب و کار نیاز نیست. باورتان نمیشود؟ میخواهم دو نمونه برایتان بگویم.
در نظر داشته باشید که زندگی فنی و مهندسی من الان در تعویض واشر سینک ظرفشویی خانهام خلاصه شده. کمی هم از بیتحرکی چاق شدهام. خبری از دنیای خودرو در من نیست و کارم با محتوا گره خورده. بنابراین چشمم هم فرصتهایی را میدزدد که به محتوا مربوط باشد.
1- برنامهی همکاری در فروش (Affiliate Program)
اصلا و ابدا به شبکههای هرمی فروش فکر نکنید. از اول با آنها مخالف بودم و هنوز هم میگویم سراغش نروید تا عمرتان تباه نشود. اگر روزی برسد که سایت یا کسب و کاری، بازاریابی هرمی را به من پیشنهاد کند، بلافاصله فرار میکنم. همکاری در فروش، با فروش هرمی کاملا متفاوت است.
تصور کنید که در این نوشته به شما میگویم بروید و با لپتاپتان پول دربیاورید (تصور نکنید؛ همین را میگویم و واقعیت دارد). بعد هم میگویم خود من کارم این است و با این لپتاپ پول درمیآورم. حالا چطور لپتاپ خشک و خالی برایم کار و متعاقبا پول جور میکند؟ من وبسایتی برای خودم دارم که نوشتههایم را در آن منتشر میکنم. میتوانم با فروشگاهی اینترنتی که برنامهی همکاری در فروش دارد، قرارداد ببندم و فرضا به صفحهی همین لپتاپی که دارم لینک بدهم. با این کار به ازای هر خریدی که از طریق سایت من انجام شود، فروشگاه به حسابم پول واریز میکند. با این شیوه من کار خاصی انجام ندادهام، فقط به خوانندههایم لپتاپم را معرفی میکنم و آنها را به صفحهی خرید همین لپتاپ در فروشگاهی اینترنتی ارجاع میدهم.
در خارج از ایران، بیشتر فروشگاههای اینترنتی برنامهی همکاری در فروش دارند. سیستم کارشان هم به این صورت است که به شما لینکی اختصاصی میدهند و شما آن لینک را به کلمههایی از سایتتان هایپرلینک میکنید. هرکس روی آن کلمه کلیک کند و خریدی موفق داشته باشد، کمیسیونی به شما تعلق میگیرد. فروشگاه آمازون، امروز بیشتر از دو میلیون وبسایت دارد که در فروشش همکاری دارند.
در ایران، برنامهی همکاری در فروش را بیشتر خدماتدهندهها اجرا میکنند. صرافیهای مجاز اینترنتی، فروشندگان نرمافزار، طراحان وب و سرویسدهندههای دیگر از این قابلیت استفاده میکنند تا فروششان افزایش پیدا کند.
شاید حستان به این کار بد باشد. فکر میکنید که مردم را فریب میدهم تا جیب خودم پر پول شود. راستش را بخواهید، به نظر من تا زمانی که دروغی گفته نشود این کار غیراخلاقی نیست. لپتاپ خود من برندی نهچندان آشنا دارد؛ ولی کیفیتش دهانم را دوخته است. اگر بتوانم با معرفیاش پول هم درآورم، چرا این کار را نکنم؟
برای همکاری در فروش، ابتدا نیاز به مخاطب مرتبط دارید. منظورم از مخاطب مرتبط، مخاطبی است که دغدغههایش به کالاهای فروشی نزدیک باشد. برای مثال، شخصی کتابدوست را به سختی میتوان برای تور بازدید از کیش ترغیب کرد. باید محتوایی تولید کنید که راجع به کتاب باشد تا این شخص جذب شود و به شما اعتماد کند. بعد هم کتابهای خوب را با لینک اختصاصیتان به او معرفی کنید تا بخرد و شما هم سود ببرید.
2- دراپشیپ (DropShip)
این مورد را نمیتوانم به راحتی با صنعت محتوا گره بزنم. لازم است تخصصهایی مثل بازاریابی اینترنتی، برنامهنویسی در حد تیم ملی و محتوا کنار هم قرار بگیرند تا این دو مرتبط شوند.
برای این که فروشگاه اینترنتی راه بیاندازید، لازم است سه تخصص بالایی را تا حد قابل قبول داشته باشید. ولی اینها کافی نیستند. باید در بازار هم رابطه داشته باشید تا بتوانید کالاها را انبار کنید و به دست مشتری برسانید. اما با دراپشیپ، نیازی به انبار و تامین و لجستیک نخواهید داشت.
فرض کنیم فروشگاهی در ترکیه وجود دارد که به ایران هم کالا ارسال میکند. کمتر کسی در ایران میتواند زبان ترکی استانبولی را بخواند؛ ولی اکثرا از لباسهای ترکیهای خوششان میاید. در اینجا، شما فروشگاهی به زبان فارسی بالا میاورید و از مردم سفارش میگیرید. بعد از آن، سفارشها را در سایت ترکیهای ثبت میکنید؛ البته با آدرس مشتری خودتان. فروشگاه کالا را مثلا با قیمت صد هزار تومان به شما میفروشد و شما، همان را با قیمت صد و ده هزار تومان در سایتتان قیمت کردهاید.
البته در نظر داشته باشید که هر فروشگاهی خدمات دراپشیپ را ارائه نمیکند. فروشگاههایی که این کار را انجام میدهند، سفارش را بدون فاکتور، برندشان و اطلاعات تماس برای مشتری میفرستند. با این کار، مشتری به شما وفادار میماند. همچنین، قیمتی کمتر از قیمت خردهفروشی به شما اعلام میکنند تا حاشیهی سودتان بالا برود. لیست موجودی کالا را هم در اختیارتان میگذارند تا سفارش بیهوده از کسی نگیرید. البته مسئولیت ارتباط با مشتری را برعهدهی خودتان میگذارند.
نه میز و صندلی قرار است برای من و شما کسب و کار به وجود بیاورد، نه دست روغنی و نه چند صد نفر کارمند. دنیای امروز، با سرعت به سمت کم شدن تعداد شرکتها میرود. هرکس، میتواند برای خودش شرکتی کوچک باشد. چیزی که روندها نشانمان میدهند، این است که گریزی از این موضوع نداریم: هر شخص یک کسب و کار.