افراد کمالگرا معمولا بر جنبههای منفی زندگی تمرکز میکنند، فقط متوجه موقعيت هايی میشوند که به اهداف دست نمیيابند و مواقعی را که موفق شدهاند را به ياد نمیآورند. آنها اغلب خود را به دليل شکستهايشان تحقير کرده و دائما با جملات انتقادی خود را ملامت میکنند. کمالگرايی از والدين، خانواده و هم از محيط سرچشمه میگيرد. افراد کمالگرا مايلند ارزش خود را بر اساس آنچه انجام میدادند و نه براساس آنچه که هستند ارزيابی کنند. به جای اينکه تصويری معقول و متعادل از خود داشته باشند، فکر میکنند فقط هنگامی به اندازه کافی خوب هستند که به اهداف مهم زندگی شان دست يابند. در مواردی با کارآفرينانی مواجه میشويم که به جای انتخاب اهداف متوسط و چالشی، اهداف غيرمنطقی و بسيار بلندپروازانه انتخاب میکنند و در نهايت شکست میخورند.
مطالعه زندگی کارآفرينان بزرگ مانند مارک زاکربرگ، نشان میدهد اين کارآفرينان در ابتدا به دنبال انجام کار کوچک و نه بزرگ بودهاند. شايد برايتان عجيب باشد که تقريبا اندکی بيش از يک دهه قبل تعداد کاربران فيسبوک حدود صد هزار نفر بوده است و زاکربرگ در ابتدای راه به دنبال ايجاد يک شبکه اجتماعی که زندگی انسان را تحت تاثيرات شگرف قرار دهد نبوده است! ولی در مراحل توسعه اين هدف بزرگ محقق شده است. در اين زمينه برخی کارآفرينان معتقدند عرضه و فروش يک محصول با نمره 12 در زمان حال بهتر از فروش يک محصول با نمره 20 در سال آينده است. بنابراين سعی کنيد بر اين مانع ذهنی يا سوءگيری غلبه کنيد، زيرا کمالگرايی پيامدهای منفی زير را دارد.
پيامد جسمانی: بیخوابی، احساس خستگی و کوفتگی. پيامد احساسی: اضطراب و افسردگی. پيامد ذهنی و فکری: فکر کردن زياد درباره اشتباه که در يک کار، افزايش سرزنش خود، اعتماد به نفس پايين، بيش از حد با وجدان و مسووليتپذير بودن، بيزار بودن از اتلاف وقت و در نتيجه بيش از حد مشغله داشتن. پيامد ارتباطی: تمرکز بيشتر بر کار و در نتيجه کاهش روابط اجتماعی بايد توجه داشت که بين کمالگرايی زيانبار و ميل به پيشرفت در کارآفرينی تفاوت وجود دارد. در کمالگرايی زيانبار، ديدگاهی که کارآفرينان از خودشان دارند به ميزان دستيابی به معيارهای دشوارشان بستگی دارد. همچنين در کمالگرايی زيانبار کارآفرينان معيارهايشان را بدون توجه به پيامدهای منفی آنها و بهرغم هشدارهای ديگران ادامه میدهند. اقتباس از کتاب کمالگرایی، مانعی برای کارآفرینی!!