بچگی هایمان وقتی میخواستیم دوچرخه سواری یاد بگیریم روزهای اول چرخهای کوچکی به دوچرخه هایمان وصل میکردند که به نوعی حامی و پشتیبان ما بودند تا زمین نخوریم اما جلوتر که میرفتیم ، رمز و رازهای حفظ تعادل را یاد میگرفتیم، اینکه بدانی نقطه ثقل در حرکت کجاست و چطور باید وزنت را تقسیم کنی؛ آن موقع چرخهای کوچک را از دوچرخه هایمان باز میکردند. قصه حمایت از کالای ایرانی شبیه یادگیری دوچرخه است. تا کی میتوانی آن چرخهای کوچک حامی را به اقتصاد و تولید ببندی؟ کالای ایرانی، جای نقطه تعادل و ثقل را باید پیدا کند چه در بازارهای ایرانی و چه در بازارهای بینالمللی اما یکی از محدودیتهای مهم در این باره قیمت تمام شده بالاست که مزیت رقابتی را از کالای ایرانی چه در بازارهای داخل و چه در بازارهای بیرون میگیرد. اما چرا این گونه است؟ گفتوگوهای ما با دکتر مهدی الیاسی، معاون سیاستگذاری و ارزیابی راهبردی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، مهندس محمدرضا نجفیمنش عضو هیأت مدیره انجمن قطعه سازان ایران و کاوه یزدی فرد مربی استارتاپ و مدیر ارشد اجرایی یک شتاب دهنده به این پرسش میپردازد.
استارتاپهای فناوری و خدماتی، راهکار کاهش هزینه تولید محصول
دکتر مهدی الیاسی: قیمت یکی از متغیرهای اساسی رقابتی در اقتصاد است. چرایی بالا بودن قیمت کالاهای ساخت داخل و پایین بودن کیفیت بسته به زاویه نگاه پرسشگران و متخصصان میتواند مسائل متنوعی را دربرگیرد. از مسائلی نظیر ساختار هزینهای بنگاه، هزینه مواد اولیه، هزینههای تأمین مالی، بهرهوری پایین تا مسائل مربوط به سیاستها و محیط کلان اقتصادی، همه و همه در بالابودن و غیررقابتی بودن بهای تمام شده محصولات تولید داخل دخالت دارند اما مسأله مهمی که از آن میتوان بهعنوان یکی از اصلیترین عوامل اثرگذار بر بالا رفتن قیمت یاد کرد، نبود نوآوری مستمر و قدیمی بودن فناوریها و همچنین نبود بهرهبرداری بهینه از فناوریهای موجود است. اما ریشه این عقب افتادگی در بُعد نوآوری و فناوری چیست؟
در این حوزه نیز دیدگاههای مختلفی مطرح شده است اما درکل «الگوی ذهنی مدیران بنگاههای اقتصادی و کنترل غیراصولی محیط رقابتی کشور» سبب شده نوآوری و توسعه فناوری در شکلهای مختلف آن، در صنایع کشور بهعنوان یک اصل اساسی پیشرفت و رقابتپذیری در نظر گرفته نشود. مدیران بنگاههای اقتصادی ما سال هاست که برنامههای خودشان را براساس تولید بدون در نظر گرفتن نوآوریهای فرآیندی و سازمانی که باعث کاهش هزینههای تولید و افزایش کیفیت میشوند، تنظیم کردهاند و بدون وجود رقابتی خاص همواره توانستهاند بازارهای موجود داخلی خود را حفظ کنند ولی با این وضعیت ورود به بازارهای جدید و رقابت با محصولات مشابه تقریباً غیرممکن است، تا زمانی که مدیران بنگاههای اقتصادی به پژوهش و توسعه فناوری محصول و فرآیندهای تولید برای افزایش بهرهوری فرآیندهای موجود و ایجاد تغییرات اساسی بهعنوان یک موضوع لوکس و بعضاً بیاثر نگاه کنند و محیط رقابتی کشور به جای ترویج نوآوری و رقابتپذیری، تنها بر افزایش حجم تولید محصولات موجود بدون ارتقای استاندارد و کیفیت تمرکز داشته باشد، دستیابی به رقابتپذیری محصولات داخلی از نظر قیمت و کیفیت امری محال است.
نوآوری را شرط حمایت از بنگاههای داخلی قرار دهیم
تجربه جهانی نشان میدهد که یادگیری فناوری خارجی به همراه تلاش و فعالیتهای اثربخش تحقیق و توسعه داخل صنایع به ایجاد ارزش افزوده پایدار و تولید محصولات باکیفیت و رقابتپذیر منجر خواهد شد، اما نبود این دیدگاه در کشور و از آن مهمتر فقدان محیطی که بنگاهها را به سمت نوآوری سوق دهد، سبب شده است تلاش اساسی در این حوزه بندرت در صنایع مختلف کشور اتفاق بیفتد. علاوه بر این، تصویر ناقص ایجاد شده از اقتصاد دانشبنیان در کشور، نفوذ دانش و فناوری در بخشهای سنتی اقتصاد و افزایش رقابتپذیری و بهرهوری آنها را نادیده گرفته و صنایع کشور را از حیث توسعه فناوری با چالش جدی مواجه میکند این موضوع مهمترین دلیل رقابتپذیر نبودن محصولات تولید داخل است. محیط اقتصاد کلان کشور باید به گونهای تنظیم شود که نوآوری را بهعنوان شرط حمایت از بنگاههای داخلی در نظر گیرد. نبود چنین محیط رقابتی نتیجهای جز این نداشته است که بنگاههای بزرگ، بهعنوان محرک اصلی توسعه نوآوری در اقتصاد کشور و ایجادکننده زیستبوم نوآوری و اقتصاد دانشبنیان، به شرکتهایی با تولید محصولات گران و بیکیفیت تبدیل شده و توانایی رقابتپذیری خود را در بازارهای جهانی از دست بدهند.
یکی از راهکارهای حل این معضل اساسی حمایت از ایجاد و توسعه جریانهای استارتاپی در کشور است. توسعه هوشمندانه این استارتاپها میتواند علاوه بر افزایش کارآیی فناوریهای موجود، تنوع خدمات و محصولات ارائه شده را بهدنبال داشته باشد. این استارتاپهای فناوری و خدماتی بهعنوان یکی از بازیگران اصلی اقتصاد دانشبنیان، میتوانند مدلهای نوین کسب و کار در ارائه محصولات جدید یا کاهش هزینه ارائه خدمات موجود را توسعه دهند، یا بهعنوان یک بازوی به روز و توانمند فرآیندهای تحقیق و توسعه را در شرکتهای بزرگ موجود اجرا و تسهیل کنند یا حتی خود بهعنوان یک محصول نهایی اقتصاد دانشبنیان در بازار مبادله شوند.
هزینههای مالی بنگاهها در ایران 20 درصد است، در خارج 3 درصد
محمدرضا نجفی منش: همانطور که میدانید چند عامل هزینه تمام شده را تشکیل میدهند. اول: مواد اولیه، دوم: هزینه دستمزد و سوم: سربار و نهایتاً هزینههای مالی. از آنجا که در ایران سود بانکی بالاست هزینههای مالی برای تولیدکننده نیز بالاست. این مسأله بخصوص در صنعت خودرو بالاتر از بقیه صنایع است، پس باید فکری به حال هزینههای مالیمان بکنیم؛ چرا که هزینه مالی کشورهای دیگر در این صنعت
3 درصد است اما در ایران 20 درصد که این عامل خود شکاف زیادی را برای رقابت با بازار خارجی ایجاد کرده است. بهنظر من این مشکل از آدرس های غلطی نشأت میگیرد که سیستم بانکداری به بازار تولید میدهد. برای مثال سیستم بانکداری به مردم میگوید بهجای تولید، پول تان را در بانک بگذارید و سود 15 درصد بگیرید، در حالی که ما باید به سمت تشویق جامعه به سمت تولید پیش برویم تا پولی که قرار است وارد بانک شود به چرخه تولید وارد شود. همچنین استاندارد هزینه مالی در دنیا بین 1 تا 3 درصد متغیر است. پس برای کمک به صادرات باید از هزینههای مالی کاسته شود.
پتروشیمی 70 درصد سود دارد اما کالایش غیررقابتی است
مبحث بعدی مربوط به نبود رگولاتوری صنایع است که باعث افزایش هزینه تمام شده میشود. برخی از کالاها یا صنایع ما مانند فولاد یا پتروشیمی، آلومینیوم و مس در کشور تولید میشود اما بالاتر از قیمت جهانی به تولیدکننده ما عرضه میشود. این صنایع اغلب بهدست شرکتهای دولتی و خصولتی اداره میشوند که انحصار را در بازار داخلی به دست گرفتهاند. این درست نیست که پتروشیمی ما ۶۰ تا ۷۰ درصد سود بکند اما تولید ما غیررقابتی باشد. برای مثال کشور چین مواد اولیه صنایع را زیر قیمت جهانی در اختیار تولیدکنندهاش قرار میدهد تا بتواند بازار رقابتی را بهدست بگیرد و کالایی رقابتی وارد بازار جهانی کند. وقتی مواد اولیه گران بهدست تولیدکننده برسد هزینه تولید افزایش مییابد.
حقوق و دستمزد کارکنان براساس بهرهوری نیست
مبحث سوم مربوط به نرخ دستمزد ماست. حقوق و دستمزد در کشور ما بر اساس بهرهوری تعیین نمیشود که این مانع رشدش میشود. ما باید روی productivity کارکنانمان کار کنیم. وقتی شرکتی میزان بهرهوری در کارکنانش کم باشد اما حقوق دستمزد را بر اساس معیارهای دیگری پرداخت کند رشدی را مشاهده نخواهد کرد. وقتی بهرهوری کم باشد قطعاً توان رقابت و حضور در بازارهای جهانی وجود نخواهد داشت. راههای علمی زیادی برای افزایش بهرهوری کارکنان وجود دارد اما متأسفانه ناآگاهی در شیوه مدیریت سازمانها و شرکتها منجر به در جا زدنمان شده است. کشور ما از لحاظ جمعیتی کاستیای در تأمین نیروی کار ندارد اما نحوه بکارگیری نیروی کار و پرداخت دستمزد باعث برهم زدن توازن شده است. در نهایت مجموع این مشکلات بر سر هزینه تمام شده کالا انباشته و منجر به عقب ماندمان از بازار جهانی شده است.
کارآفرینهای ما چقدر تجربههای جهان شمول دارند؟
کاوه یزدی فرد: زمان زیادی نیست که به لطف حضور فناوریهای جذاب ارتباطات و اطلاعات، افراد و استعدادهای کشور از مسیرهای طاقت فرسای دیوان سالاری رها شده و مسیری مستقیم و بیواسطه به بازارهای جذاب داخلی و حتی منطقهای یافتهاند. تجربه نسبتاً متوازن در صنایع بزرگی مثل دارو و غذا و در کنار آن صنایع فناورانه، همواره این سؤال را برای من ایجاد میکرده که این تفاوت رویکرد در صادرات ناشی از چیست؟ چه عواملی مسیر به ظاهر سادهتر این خدمات را که بسیاری از آنها با مدل نرم افزار بهعنوان خدمت یا در اصطلاح
SAAS ) Software as a Service) از پیچیدگیهای عملیاتی و لجستیکی خلاص میشوند سخت کرده و به تعویق انداخته است؟ چند نکته در این باره مطرح میکنم.
اول: کسب و کارهای نوپا، در درجه اول بر مبنای نوآوری تیمی تشکیل شده و رشد یافتهاند که معمولاً هستهای فنی و متخصص در حوزههای فناوری اطلاعات و در کنار آن فناوریهای مهندسی دارند. همین اتفاق نقش همکاران متخصص کسب و کار و بازار و عملیات را بخصوص با مدلهای رشد ناب (Lean)، در حد نیازهای اصلی طراحی محصول، شناخت بازار اولیه و طراحی استراتژی ورود به بازار و از این دست را محدود کرده، در حالی که حتی هنوز هم در صنایع بزرگی چون صنایع غذایی و دارویی و نفت، بحث صادرات، ترکیبی از مدلهای نظری و بیشتر تجربههای اختصاصی افراد کارکشته در این حوزه بوده و است.
دوم: فرصتهای جذاب اولیه بهعنوان بازار دم دستتر در این کسب و کارها باعث شده تمرکز زیادی از منابع و پایشها روی این بازار دم دستتر باشد. در موج اولیه ای که در ایران آغاز شد، استارتاپها، همه و همه بهدنبال یافتن معجزههایی برای گذر از دره مرگ کارآفرینی و رسیدن به هماهنگی محصول با بازار یا در اصطلاح Product Market Fit بودند؛ واژه معجزه را از این جهت استفاده کردم که با کمی اغراق، میزان مخاطره و پیچیدگی رسیدن به یک مدل کسب و کار پایدار و بر پایه کانالهای ارتباطی و جذب بازار اثربخش و متناسب را ترسیم کنم.
سوم: ناشناخته بودن این حوزه برای متولیان، در دولت و در دستگاه قضا، باعث شده بیشتر نظاره گر این فضا باشند و هنوز در جهت پیش نگر بودن و اقدامهای انگیزشی در این مسیر اتفاق اثربخشی نیفتد.
چهارم: اساساً رشد و یادگیری در این مسیر، بسیار غیرخطی و بر پایه ترویج داستانهای موفق قبلی اتفاق افتاده و میافتد که طبعاً کمتر داستانهای موفقیت در این حوزه بوده، بخوبی منتشر و توسط دانشگاهیان و محققان تئوریزه نشده و به همین دلیل بدرستی در یادگیری مؤثر نیفتادهاند. و اما مایی که همواره دیالکتیک فضای استارتاپی را قوی و بالنده میبینیم، چه راهکاری را برای بهبود این فضا برای رشد حضور کسب و کارهای نوپا در منطقه پیشنهاد میکنیم؟ حقیقت این است که دینامیک بازارهای مالی و سرمایه و روند مسائل کلان، خود به خود در این جهت مؤثر افتاده و میافتد، تأثیر افزایش نرخ ارز، بهترین تأثیر را روی فرصتهای صادرات خدمات گذاشته و شناخت بهتر این روزها ناشی از ارتباط این چند سال کارآفرینان و سرمایهگذاران با دنیا و بازار بینالملل است. واضح است که محدودیتهای ویزا برای تجربه فضاهای متنوع بینالمللی و ارتباط بیشتر با بزرگان و دیدن نمونههای موفق تغییری زیرساختی و اساسی در نگاه و رویکرد کارآفرینان ایجاد میکند. و درکنار آن، تأکید همیشگی من بر اهمیت شناخت درست مسأله، کلید موفقیت یا دقیقتر بگوییم از عوامل اصلی کاهش ریسک در مراحل اولیه است، در کنار این به اشتراکگذاری شناخت صنعتگران و اتاقهای بازرگانی میتواند چکیده تجربههای چندین و چندساله را به بهترین نحو به جوانان کارآفرین منتقل کنند. در نهایت، نیاز اصلی ما سلامت است و اخلاق و مسیری پاک و مهم تر از همه کارا که این تیمهای چابک را با کمترین اصطکاک در مسیر ورود به دنیاهای جدید تجربه و جغرافیا یاری کند.
نیم نگاه
حقوق و دستمزد در کشور ما بر اساس بهرهوری تعیین نمیشود که این مانع رشدش میشود. ما باید روی productivity کارکنانمان کار کنیم. وقتی شرکتی میزان بهرهوری در کارکنانش کم باشد اما حقوق دستمزد را بر اساس معیارهای دیگری پرداخت کند رشدی را مشاهده نخواهد کرد. وقتی بهرهوری کم باشد قطعاً توان رقابت و حضور در بازارهای جهانی وجود نخواهد داشت
تجربه جهانی نشان میدهد که یادگیری فناوری خارجی به همراه تلاش و فعالیتهای اثربخش تحقیق و توسعه داخل صنایع به ایجاد ارزش افزوده پایدار و تولید محصولات باکیفیت و رقابتپذیر منجر خواهد شد، اما نبود این دیدگاه در کشور و از آن مهمتر فقدان محیطی که بنگاهها را به سمت نوآوری سوق دهد، سبب شده است تلاش اساسی در این حوزه بندرت در صنایع مختلف کشور اتفاق بیفتد.
کسب و کارهای نوپا، در درجه اول بر مبنای نوآوری تیمی تشکیل شده و رشد یافتهاند که معمولاً هستهای فنی و متخصص در حوزههای فناوری اطلاعات و در کنار آن فناوریهای مهندسی دارند. همین اتفاق نقش همکاران متخصص کسب و کار و بازار و عملیات را بخصوص با مدلهای رشد ناب (Lean)، در حد نیازهای اصلی طراحی محصول، شناخت بازار اولیه و طراحی استراتژی ورود به بازار و از این دست را محدود کرده، در حالی که حتی هنوز هم در صنایع بزرگی چون صنایع غذایی و دارویی و نفت، بحث صادرات، ترکیبی از مدلهای نظری و بیشتر تجربههای اختصاصی افراد کارکشته در این حوزه بوده و است