امروزه بسیاری از شرکت ها دریافتند که می توانند با استفاده از بعضی استراتژی ها فرایند تصمیم گیری را در زنجیره تامین بهبود بخشند و حتی مدل کسب و کارشان را ارتقا دهند. آنها در این زمینه دو راهکار مناسب را به صاحبان کسب و کار پیشنهاد می کنند:
1.یک تصمیم گیرنده آگاه تعیین کنید:
هدف توانمندسازی کارمندان، با دادن حق تصمیم گیری به آگاه ترین فرد در سازمان یا کسب و کار تامین می شود. به عنوان مثال، مهندسین شرکت گوگل دارای اختیارات فوق العاده ای در تصمیم گیری برای پروژه های شرکت هستند، زیرا گوگل اعتقاد دارد که آنها آگاهی و اطلاعات بیشتری در زمینه فناوری نسبت به مدیران شرکت دارند.
افراد آگاه همیشه عضوی از شرکت نیستند. بیش از 25 سال قبل، شرکت Walmart بخشی از حق تصمیم گیری در مورد تهیه قفسه های فروشگاه خود را به شرکت Procter & Gamble واگذار کرد، زیرا باور داشت که این تامین کننده اطلاعات و انگیزه خوبی برای بهینه سازی برنامه های تحویل و تولید و نگه داشتن محصولات Walmart در قفسه ها برخوردار است.
2.تصمیم گیرنده ای انتخاب کنید که بیشترین بهره وری را برای کسب وکار فراهم کند:
در بسیاری از مدل های کسب و کار، تصمیمات اصلی توسط افرادی گرفته می شود که سود بیشتری نسبت به دیگران برای شرکت کسب کنند. این در حالی است که مشتریان هنگام خرید محصولات آن شرکت، دایما احساس می کنند سود کمتری نسبت به شرکت دریافت می کنند. این مشکلی بود که یکی از کشورها در زمان نیاز به فناوری آبیاری قطره ای با آن روبرو شده بود.
آبیاری قطره ای روش آبیاری انتخابی برای کشاورزان در کشورهای گرم و خشک است. این شرکت به کشاورزان نشان داد که سیستم آن می تواند بازده محصول را از 300 تا 500 درصد افزایش دهد و هزینه کردن برای فناوری آبیاری، در واقع یک سرمایه گذاری بالقوه سودآور محسوب می شود.
در ابتدا این فناوری فروش سختی داشت. کشاورزان تمایلی به پرداخت هزینه های آن نداشتند. آن ها به این شرکت اعتماد نکردند و احساس می کردند که با اتخاذ رویکرد آن، ریسک زیادی را متحمل می شوند. بنابراین، شرکت با ارائه یک بسته ی رایگان به کشاورزان که شامل نحوه ی طراحی و نصب سیستم، سخت افزارهای مورد نیاز و نحوه ی نگهداری آن بود، این مشکل را برطرف کرد. هم چنین اقساط خرید فناوری از سهم افزایش محصول هر کشاورز تامین شد، بنابراین شرکت تمام ریسک این تصمیم را به عهده گرفت و کشاورزان به سادگی به این فناوری پاسخ دادند.
علاوه بر این اگر یکی از سیستم ها در مزرعه ای از کار بیفتد، شرکت از طریق فروش به مزارع دیگر این ضرر را جبران می کند. در عین حال، وقتی کشاورزان در کار خود بازدهی بیشتری کسب کردند، خبر این فناوری نیز گسترش و فروش شرکت افزایش یافت.
نکته قابل توجه این است که تصمیم گیرندگان برای خلق ارزش همکاری می کنند، بنابراین باید بتوانند انتخاب ها و اهداف کسب و کاری خود را بدون آسیب زدن به زنجیره ارزش دنبال کنند. درواقع بسیاری از نوآوری های مدل کسب و کار، ناشی از تعدیل انگیزه های تصمیم گیرندگان است.
هر مدیر با تجربه ای می تواند راه هایی برای ایجاد یک مدل کسب و کار بهتر پیدا کند. هم چنین شرکت ها می توانند با بازآفرینی مداوم در مدل کسب و کار، از چارچوب ارائه شده برای منظم تر و گسترده تر کردن فرآیندهای نوآورانه خود بهره گیرند. در این حالت فرآیندهای فراگیر جایگزین مجموعه ای از عملکردهای منزوی می شوند که صرفا در داخل شرکت متمرکز شده است. با انجام این کار مدیران در می یابند که قابلیت های جدید یک مزیت پایدار رقابتی است.
مترجم: عاطفه جولانی (کارشناس ارشد)
برگرفته از سایت www.hbr.org