قرار نیست که از بانک وام بگیریم. این کار برای ما نیست. ما میخواهیم یک استارتآپ داشته باشیم. مشکل سرمایه، باید به صورتی دیگر حل شود.
پول بسیار مهم است. شاید در این دنیا بیش از هرچیز دیگری راهگشا باشد. راحت بگویم؛ پول از ایدهی ما باارزشتر است. پس تعجبی ندارد که جلوی سرمایهگذار کوتاه بیاییم. سرمایهگذار فقط به یک چیز فکر میکند؛ بیشتر شدن پولش در کمترین زمان ممکن. ایدهی شما، زمانی که برایش صرف کردهاید و دیدتان به مسائل، برایش اهمیت زیادی ندارد. بهتر است از سرمایهگذار ناراحت نشوید. اگر من و شما هم سرمایهای را با سختی زیاد به دست میاوردیم و میخواستیم در اختیار شخصی دیگر بگذاریم، سعی میکردیم که کمترین ریسک را بپذیریم.
بهتر است به دنبال راهی باشیم که سرمایهی کار از پول خودمان باشد. در آن صورت میتوانیم ریسک کنیم، نظرمان را اعمال کنیم، فرمان را به هر سمتی که دوست داشتیم هدایت کنیم و مسئولیت کامل کار را به عهده بگیریم.
طرح شلوغ کسب و کار
همین الآن که این نوشته را میخوانید، به این فکر کنید که ایدهتان چند کارمند میخواهد؟ آیا با یک کارمند هم میتوانید پیش بروید؟ یا این که نیاز به یک منشی، دو حسابدار و یک متخصص دارید؟ خودتان چه طور؟ خودتان و شریکهایتان میتوانید تمام کار را برعهده بگیرید؟
حتما باید دفتر کارتان در فلانجای شهر باشد؟ یا این که سال اول، میتوانید در پایینشهر جای کوچکی بگیرید؟ اصلا نیاز به دفتر دارید؟! بهتر نیست فعلا کار را در خانه پیش ببرید تا چند مشتری خوب پیدا کنید؟
آیا شرکتتان نمیتواند فعلا در لپتاپتان جا خوش کند؟ آیا میدانید که بسیاری از شرکتهای بزرگ امروزی، از لپتاپ بنیانگذارشان شروع شدند؟
آیا همهی هزینهها ضروری است؟ یا میتوانید طرح کسب و کارتان را خلوتتر کنید؟
برای شروع، فقط برای چیزی خرج کنید که ضروری باشد. قرار نیست بهترین باشید. حتی قرار نیست معتبر به نظر بیایید. فقط قرار است شروع کنید.
پله پله تا سرمایه
ما فقط میخواهیم شروع کنیم؛ همین. سرمایهی زیادی لازم ندارد. ولی برای همان مقدار کم هم باید گردن کج کرد و از همه درخواست کرد. تازه اگر کار نگیرد، باید پاسخگو بود و چک پاس کرد.
شاید بهتر باشد که به راهحل ما هم گوش بدهید.
مطمئنا تعداد زیادی ایده در ذهنتان است؛ ولی میخواهید چربترینشان را اجرا کنید. شاید بخواهید مزرعهای برپا کنید تا کارتان پرورش جانوران خاص باشد. شاید هم بخواهید کارخانهای صنعتی داشته باشید. درست است؛ این کارها سرمایهی زیادی میخواهد. ولی آیا ایدههای کوچکتری ندارید؟
اگر ایدهی دیگری ندارید، بهتر است در مزرعهداری و کارخانهداری هم تجدیدنظر کنید. در چنین کارهایی، هر روز ایدهای جدید نیاز خواهید داشت. هر روز مشکل جدیدی به وجود میاید و برای حلش، نیاز به ایدهپردازی است.
اگر ایدههای دیگری هم دارید، آنها را بسنجید. میتوانید مسیری بسازید که هر پلهاش، سرمایهی پلهی بعدی را تامین کند. برای مثال، اولین محصولی که استیو وازنیک و استیو جابز با هم ساختند، «بلو باکس» (Blue Box) نام داشت. فروش این محصول، باعث شد تا بتوانند اولین کامپیوترشان را با نام «اپل ۱» (Apple I) بسازند. فروش این کامپیوتر، سرمایهی تاسیس اپل را در اختیار این دو نفر گذاشت. فروش بلو باکس پلهای بود که جابز و وازنیک از آن بالا رفتند و به اپل ۱ رسیدند. فروش اپل ۱ هم پلهی دیگری بود که با بالا رفتن از آن، اپل بنانهاده شد. ساخت و طراحی چنین مسیری، میتواند نیاز شما را از سرمایهگذار برطرف کند. علاوه بر آن، تجربههایی به شما خواهد آموخت که شما را پختهتر، توانمندتر و ماهرتر میکند.
بدترین کار برای شروع، دریافت سرمایهی خارجی است؛ شبیه به تزریق دارو برای ورزیده شدن بدن. بهتر است هزینهها را کم، درآمدتان را زیاد و کارتان را شروع کنید.