از نظر من رایج ترین تله ای که کارآفرینان به دامش می افتند این است که عاشق راه حلشان می شوند. من این مسئله را "تعصب نوآور" می نامم. در علم، یکی از روش هایی که تلاش می کنیم بر این نوع تعصب غلبه کنیم، استدلال از اصول اولیه است. در کسب و کار هم می توان از همین روش استفاده کرد. تعصب نوآور، حرکتی فریب آمیز است(نه تنها در طی ایده پردازی، بلکه در تمام چرخه ی عمر نوآوری). در هر مرحله، میتوان بعضی از اساسی ترین حقایق را از درک عمیق مسایل و قبل از راه حل ها به دست آورد.
ایده ی بزرگ:
وقتی اولین بار ایدهای به ذهنمان می رسد راه حل همان چیزی است که به وضوح می بینیم و بیشتر انرژیمان را صرفش می کنیم. ولی اکثر محصولات با شکست مواجه می شوند(نه به این دلیل که نمیتوانیم راه حلمان را توسعه دهیم، بلکه به این خاطر که نمی توانیم مسئله ی "به اندازه ی کافی بزرگ" مشتری را حل کنیم.
تمام انرژی اولیه تان را باید در جهت یافتن شواهد مسئلهای با قابلیت کسب درآمد صرف کنید، نه در جهت دستیابی به منابع بیشتر برای ایجاد راه حلتان.
بنابراین چگونه مسئلهای "به اندازه کافی بزرگ" پیدا میکنید؟
ابتدا باید دریابید که کار اصلیتان ایجاد مشتری است(نه راه حل). مشتریان، نتیجه محور هستند. به دنبال کاری بگردید که آنها تلاش می کنند انجام دهند(کارهای انجام شدنی) و بررسی کنید که چگونه این کار را انجام می دهند(راه های جایگزین موجود).
اگر کارهای انجامشدنیشان اغلب به شکل مناسبی انجام می شود، این خبر بدی برایتان است، چون به سختی می توان راه حل موجود را باارزش پیشنهادی مشابهی جایگزین کرد. از سوی دیگر اگر کاری را پیدا کنید که به اندازه ی کافی خوب انجام نمی شود، این کار برایتان بسیار مناسب خواهد بود. موانع یا مشکلاتی که مانع رسیدن مشتری به نتیجه ی مطلوبش می شوند، فضای نوآوری را برایتان فراهم میکنند.
تاکید روی مسئله در برابر راهحل، همان تغییر اصلی ذهنیتی است که میخواهم در بوم ناب آن را بدست بیاورم و به همین دلیل است که بوم مدل کسب و کار اصلی را اصلاح کردم.
وقتی شنیدم کارآفرینان بومهای مدل کسب و کارشان را به اختصار ارائه میدهند، چیزهای زیادی در مورد آنچه که میخواهند بسازند(راه حل،ارزش پیشنهادی) و در مورد نحوه ی ارائهاش به مشتریان(کانالها، فعالیتهای کلیدی، شرکای کلیدی، منابع کلیدی، روابط مشتری) شنیدم. ولی در مورد اینکه چرا مشتریان در وهلهی اول خواستار راهحلتان هستند یا به آن نیاز دارند، یا در مورد اینکه چهطور میخواهید کاری کنید که آنها شیوهی فعلیشان را رها کرده و از راهحل شما استفاده کنند، چیزی نشنیدم.
عدم وجود مشکل در مدل کسب و کار تان، خودش نشاندهنده مشکل است.
دام: اکثر ایدههای بزرگ، بسیار راه حلمحور هستند.
راهچاره: عاشق مسئله باشید نه راهحل.
انبار شدن انبوهی از ویژگیهای در حال رشد
اجازه دهید نگاهی به محصولی راهاندازیشده با مشتریان زیاد داشته باشیم. وقتی مشتری زیاد باشد درخواستهای ویژگی جدید هم افزایش مییابند. شما به حرف کدام یک از آنها گوش میدهید؟ اگر به حرف تمام مشتریان گوش کنید به زودی با انبوهی از درخواستها مواجه خواهید شد. دلیلاش این است که اغلب درخواستها بهشکل راهحل هستند نه مسئله، و مشتریان معمولا در ابداع راهحل مهارتی ندارند(حتی برای مسائل خودشان).
استیو جابز: این وظیفهی مشتری نیست که بداند چه میخواهد.
روشی بهتر برای اولویتبندی درخواستهای مشتریانتان برای ویژگی این است که ابتدا در وهلهی اول ریشه مسئلهای که منجر به درخواستشان شدهاست را دریابید؟ آنها کجا بودند؟ آنها در تلاشند چه کاری انجام دهند؟ چرا؟
شما به راحتی با استفاده از همان فرایند تفکر «کارهای انجامشدنی(jobs-to-be-done)» که در بالا بیان شد میتوانید به تمام این سوالات پاسخ دهید.
اکنون نمونهای از نرمافزار LEANSTACK را برایتان ارایه میکنم:
درخواست برای ویژگی 1: من دوست دارم بتوانم بوم ناب خودم را به صورت یک فایل پی دی اف دربیاورم.
درخواست برای ویژگی 2: من دوست دارم بتوانم رنگهای روی بوم ناب را تغییر دهم.
درخواست برای ویژگی 3: من دوست دارم بتوانم فونتهای بوم ناب را تغییر دهم.
هر یک از این موارد، درخواستهایی برای ویژگی سادهای بودند، ولی به جای اینکه صرفا درخواستها را پیادهسازی کنیم با درخواستکنندگان تماس گرفتیم و از آنها پرسیدیم، به دنبال تحقق چه چیزی هستند(نتیجه) و اینکه چرا محصول فعلی نمیتواند نیاز آنها را برطرف کند(مسئله)را بررسی کردیم.
در این مورد، آموختیم که این کاربران میخواستند بومهای ناب شان را جلوی سرمایهگذار ارایه کنند درحالیکه نمای پیشفرض بومها از جذابیت بصری کافی برخوردار نبود.
ما به جای اینکه درخواستهایشان را کلمه به کلمه پیادهسازی کنیم، ویژگی "سبک ارائه" را به طور آزمایشی مدلسازی کرده و به آنها نشان دادیم.
دام: اغلب درخواستهایی که مشتریان برای ویژگی مورد نظرشان دارند، بهصورت راهحل مطرح میشوند، ولی مشتریان معمولا راهحلهای خوبی طراحی نمیکنند.
راهچاره: عاشق مسئله باشید نه راهحل خود.
بلای تخصص:
وقتی محصولتان رشد میکند چیزهای دیگری در سراشیبی میافتند. ما برای شناسایی و اولویتبندی مشکلات، از معیارهایی استفاده میکنیم. معیارهای خوب باعث میشوند تنگناها و گرههای موجود در مدل کسب و کارتان آشکار شوند.
در اینجا مثال دیگری از محصول LEANSTACK را بیان میکنیم.
معیارهای ما بر اساس میزان تکمیل بومهای ناب جدید(فعالسازی)، روند رو به پایین پیدا کرده بودند. من این مسئله را در جلسهی استندآپ هفتگیمان مطرح کردم و این اتفاقات پیش آمد:
- طراحم پیشنهاد کرد که جریان کار ایجاد بوم ناب را سادهسازی کنیم.
- توسعهدهندهام پیشنهاد کرد که ویژگیهای بیشتری را به جریان کار بیافزاییم.
- بازاریابم درخواست کرد که ایمیلهای مربوط به چرخهی عمر را که در تمام مراحل جریان کار، کاربران را راهنمایی میکنند، پیادهسازی کنیم.
توجه داشته باشید که در اینجا چهطور "تعصب نوآور" پنهان شده است. هر یک از ما برای خوب بودن در رشتههای خاص آموزش میبینیم و وقتی با مشکلی مواجه میشویم به طور خودکار به قویترین ابزار خود میرسیم. جای تعجب نیست که طراح من یک راهحل طراحی مطرح کرد، توسعهدهندهی من یک راهحل فنی ارائه داد، و بازاریابم یک راهحل بازاریابی را بیان نمود.
به جای اینکه در دام عشق به ویژگیهای جدید خود بیفتیم، بعد از ساختن یکی از ویژگی ها باید یاد بگیریم که همیشه به اصول اولیه برگردیم. ما قبل از تدوین یا ارائهی هرگونه راهحلی به دنبال شواهد مسئله میگردیم.
تکیه صرف بر معیارها، مشکلی ایجاد میکند و آن هم این است که با این که معیارها به شما میگویند مشکل در کجاست، ولی معمولا دلیل مشکل را مشخص نمیکنند.
تله: معیارها فقط میتوانند به شما بگویند مشکل کجاست، ولی دلیلش را مشخص نمیکنند و تیمتان برای فهمیدن نحوهی برطرف کردن مشکل، "ایدهی خوب متفاوتی" خواهد داشت.
راهچاره: عاشق مسئله باشید نه راهحل.
اجتناب از شکست:
ما وقت زیادی را صرف می کنیم تا شکست نداشته باشیم و نمیتوانیم متوجه شویم که: شکست پیششرطی لازم برای دستیابی به موفقیت است. اگر آزمایشی انجام دهید و فقط نتایجی را تایید کنید که از قبل انتظارش را داشتید کارتان را خوب انجام دادهاید ولی موفقیتی برایتان حاصل نشدهاست. فقط از طریق کاوش نتایج غیرقابلانتظار میتوانید به موفقیت دست یابید.
بینش های دستیابی به موفقیت، معمولا در درون آزمایشهای شکست خورده پنهان هستند.
وقتی به دنبال چیزهای جدید هستید طبیعی است که گاهی با شکست مواجه شوید. اگر می خواهید در مقابل اجتناب از شکست، مسیر خود به سوی موفقیت را یاد بگیرید با سه مرحله زیر مواجه هستید:
- حذف انواع شکست ها با استفاده از آزمایش های کوچک، سریع و افزایشی.
- حذف شکست از فرهنگ لغات خودتان. من واژهی "نتایج غیر قابل انتظار" را ترجیح میدهم.
- در نهایت، پیگیری هر نتیجه غیر قابل انتظار، تا زمانی که دلیل آن نتیجه را بتوانید درک کنید.
تله: فرار از شکست، فقط دستیابی به موفقیت را به تاخیر می اندازد.
راهچاره: عاشق مسئله باشید، نه راه حل خود.
نتیجه نهایی:
شروع با یک راه حل، مثل این است که کلیدی را بسازید بدون اینکه بدانید کدام در را باز خواهد کرد. می توانید کلید خود را روی درهای زیادی امتحان کنید یا می توانید کار خود را با دری که می خواهید باز کنید، آغاز کنید. وقتی عاشق مسئله می شوید در واقع کلیدهای درهایی که با آنها روبرو می شوید را می سازید.
برگرفته از سایت blog.leanstack.com