دانش آموخته مدیریت و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است و به صورت تخصصی روی موضوعات کارآفرینی کار میکند. به زعم دکتر میثم شفیعی خلاصه کردن مفهوم گسترده با مدلهای متنوع کارآفرینی در یک مدل و محدوده خاص عملاً سرمایههای ما را محدود به یک گونه خاص میکند، او بر این باور است که هر کسی با هر ویژگی روانشناختی و شخصیتی میتواند در قامت یک کارآفرین ظاهر شود به شرط اینکه بداند مدل مناسب کسب و کار برای او چیست.از همین رو معتقد است کارآفرینی تعریف یکسان و واحدی ندارد و پدیدهای عمومی است و هر کسی میتواند در فرازی مختلف وارد این اکوسیستم شود و با خلق ارزش و ثروت نقشآفرینی کند. این استاد دانشگاه، با شعار «هر ایرانی یک کارآفرین» شروع میکند و میگوید: سوپرمارکتی که توانسته شعبههایش را افزایش دهد، جوانی که صنایع دستی درست میکند و در کار خودش پیشرفت کرده و شبکههای اجتماعی را بهصورت شعبههای مجازی فروش خود درآورده است، سازمانی که دست بهکارآفرینی درون سازمانی زده همه و همه کارآفرینانی هستند در موقعیتهای مختلف با شخصیتهای متفاوت که در یک جایی همپوشانیهایی هم با هم دارند اما افقهای متنوعی را در توسعه کسب و کار تجربه میکنند. چکیده گفتوگوی ما را با این کارشناس میخوانید.
پوستاندازی بازیگردانهای کارآفرینی در بازار ایران
کارآفرینی مفهومی است که با توجه به تغییر وضعیت میزان عرضه و تقاضا در جامعه امروز متغیرهای اصلی کسب و کارهای جدید را تغییر داده است. امروز برخلاف 15-10 سال قبل که هرکس عرضه میکرد دست برنده را داشت آنکه تقاضا دارد برنده است. در گذشته مازاد تقاضا در جامعه باعث میشد صاحبان عرضه صاحبان قدرت باشند اما امروز جمعیت افزایش یافته و این میزان عرضه نیازمند این است که با تقاضای موجود تطابق پیدا کند لذا صرفاً عرضه کردن مبنای قدرت نیست چرا که صاحبان کسب و کار باید به گونهای عرضه کنند که به تقاضای مشتری نزدیک باشد. این موضوع باعث شده فضای رقابت شکل بگیرد. شکلگیری فضای رقابت موجب شکلگیری مفاهیمی مثل کارآفرینی و امثال آن شده است.
فضای رقابتی باعث میشود خیلی از ارکان و عناصر یک جامعه نتوانند رقابت کنند پس اینها خود به خود از چرخه کنار گذاشته میشوند. این افراد نمیتوانند بیکار باشند، باید اشتغال داشته باشند بتوانند کار کنند و... لذا جوامع برای اینکه معضل مذکور را رفع کنند مجبور به بارگذاری مفاهیمی هستند که هر کس بسته به توانمندی و استعداد خودش در جامعه هم فرصت شغلی ایجاد کند و هم ضمانت توسعه اقتصادی باشد تا مثلاً همه نروند سمت مغازهداری و سوپرمارکتی، با این استدلال که سود خوبی دارد. همه در خط تولید یک کالای خاص محصور نشوند که تب آن کالا در جامعه بالا برود و رقابت کاذب شکل بگیرد.
در علم روز دنیا کارآفرینی نهتنها متعلق به اقتصاد است بلکه جوامع (به معنای عام) بشدت به این واژه نیاز دارند، این نیاز باعث شده مفهوم کارآفرینی از یک عبارت تخصصی در قوارههای یک عبارت عمومی ظاهر شود که نشانههایش را امروز در جامعه خودمان هم میبینیم.
نکته این جاست که اگر در جامعهای یک شهروند تحصیلات دانشگاهی رشته کارآفرینی هم نخوانده از کارآفرینی غافل نشود، چون او اگر در مسیر درستی قرار بگیرد و برآورد صحیحی از نقشه راه، نیاز بازار و توسعه کسب و کار داشته باشد میتواند دست به کارآفرینی بزند بدون آنکه به نظریههای تئوریک کارآفرینی مسلط باشد. تمرکز من برای ارائه مدلهای مختلف کسب و کار به خاطر این است که نشان دهم امروز دنیا کارآفرینی را یک رهیافت عمومی میداند و نه صرفاً یک علم تخصصی در اختیار یک عده از آدمها. در واقع این ویژگی، کیفیت و علم باید به جامعه تسری پیدا کند چنانچه مصادیقش هم موجود است، مثلاً در دستهبندی انواع کارآفرینها میگوید ما چهار دسته کارآفرین داریم.
چهار نوع کارآفرینی بر اساس مدلهای کسب و کار
ما در مدلهای کارآفرینی بر اساس نوع کار، تقسیمبندی کارآفرینی سنتی، در حال رشد، پروژه محور و سبک زندگی را داریم. در کارآفرینی سنتی فرد تحصیلات آکادمیک ندارد اما به صورت سنتی، تجربی و خودآموخته کسب و کاری را دارد اداره میکند. شما نگاه کنید یک قصاب میآید با یک ابتکار، یک فروشگاه بسیار شیک دایر میکند، سیستم نوبتدهی دارد، به جای اینکه بنویسد گوشت گوسفندی و خودش را خلاص کند در تابلویی که هنرمندانه طراحی شده بیست سی نوع اسمهای مختلف از همان گوشت را میبینید، یعنی به مشتری حق انتخاب میدهد و تنوع گوشتها را هم بالا میبرد و به این ترتیب کسب و کارش را توسعه میدهد، همه ما شواهدی از این نوع کسب و کارها را دیدهایم که نشان میدهد کارآفرینی متعلق به گروه خاصی با دیدگاهها یا تحصیلات خاص نیست و هر کس میتواند در یک بستر حرفهای و شغلی دست به کارآفرینی بزند. گاهی تصور عموم بر این است که کارآفرینی یعنی یک اختراع پیچیده یا یک ابداع یا کارآفرین یعنی یک متخصص و دانشمند برجسته که حتماً کسب و کار فناوری محور دارد، در حالی که پیشینه کسب و کارهای سنتی ما چنین چیزی را تأیید نمیکند. کارآفرین سنتی نمونه کارآفرینهایی است که فرد میتواند با اتکا به آگاهیهایی که از بازار و تجربهاش از بودن در بازار میگیرد آن قدر خوشفکر باشد که اشتغال ایجاد کند و کارش را توسعه دهد. به شعبههای بستنیفروشیها و فلافلفروشیها در شهر نگاه کنید. آیا این اغذیهفروشیها بدون قاعده رشد کرده و برند شدهاند؟ معلوم است اینها مبانی دارند که وقتی بررسی میکنید به مفهوم کارآفرینی میرسید. نمیشود کسی بدون داشتن مؤلفههای کارآفرینی بتواند در یک بستر حرفهای، خدمات و کسب و کار خود را رشد دهد بنابراین این افراد از یک خاصیت کارآفرینی استفاده و فرصت اشتغال ایجاد کردهاند.
دسته دوم کارآفرینهای در حال رشد هستند. کسب و کارهایی که از یک نقطه به بعد تصمیم میگیرند شبکه عرضه و توزیع خود را گسترش دهند. فرضاً در تهران شعبه دارند و تصمیم میگیرند در شهرهای دیگر هم شعبه داشته باشند. کارآفرینهای در حال رشد با مباحث زنجیره تأمین آشنایی کافی دارند و میدانند فوت و فن توسعه کسب و کار چیست، بنابراین میتوانند در این مدل از کارآفرینی مؤثر ظاهر شوند.
دسته دیگر کارآفرینی پروژه محور است. این گروه گونهای از کارآفرینان هستند که بیزینس دائم ندارند، سیستم کاریشان سیستم پارت تایم است. اینها هم میتوانند کارآفرین باشند. پروژههای مختلف را راهاندازی کنند، افراد مختلف را درگیر کنند و به مشارکت طلب کنند، از این زاویه ما میتوانیم ژورنالیست یا کارگردان کارآفرین داشته باشیم. یک پروژه سینمایی که اجرا میشود در حقیقت یک کارآفرینی صورت گرفته است، یک کار تیمی انجام میشود و هر کسی مسئولیتهای خاص خود را دارد اما اگر هارمونی و رهبری نباشد عملاً پروژه با شکست مواجه میشود اما اگر کارآفرینی هدفمند و مطابق با یک پلن و طرح موفق پیش برود در نهایت میبینید که سرمایه با یک سود مشخص بازمیگردد و در نهایت فرصت شغلی ایجاد میشود.
دسته آخر کارآفرینان سبک زندگی هستند. افرادی که با بینش نو و جدیدی که میآورند نوع تازهای از محصولات یا شکل تازهای از عرضه را ایجاد میکنند که با شکل رایج آن کاملاً متفاوت است. شما نگاه کنید که دو سه دهه گذشته در خیابانها و پیادهروها کسی با تلفن همراه حرف نمیزد اما کارآفرینهای سبک زندگی این نیاز را در زندگی آدمها ایجاد کردند و سبک زندگی آنها را تغییر دادند، این نوع کارآفرینها اگرچه امروز با ما زندگی میکنند اما در واقع آنها شکل زندگی ما در آینده را میسازند.
مرزبندی مدلهای کارآفرینی را رعایت کنیم
تقسیمبندی دیگری درباره مدلهای کارآفرینی وجود دارد که در چهار سطح تعریف میشود: کارآفرینی فردی، کارآفرینی سازمانی، درون سازمانی و اجتماع. جالب است بدانید این مدلها میگوید چهار مدل قبلی در این طبقهبندی جزو کارآفرینی فردی محسوب میشود اما ما میتوانیم انواع دیگری از کارآفرینی که سازمانی و درون سازمانی و اجتماعی است نیز داشته باشیم، بنابراین تعبیر درست از مدلهای بیان شده این است که هر کس براساس استعدادش در یکی از مدلهای کارآفرینی قرار گیرد، از این زاویه ما حتی کارآفرین سازمان اجتماعی هم داریم، مثلاً شهرداری که یک نهاد خدمترسان است میتواند در قامت یک کارآفرین ظاهر شود مثل راهاندازی سرای محله که ضمن ایجاد فرصت شغلی به ارتقای سطح فرهنگ اجتماع نیز کمک کند. پس سازمانها هم میتوانند کارآفرین و مولد باشند و اینکه ما فقط از افراد توقع کارآفرینی داشته باشیم چندان منطقی نیست. از این نظر سازمان بهزیستی، اتاقهای بازرگانی و نظایر آن با منابعی که در اختیار دارند میتوانند با خلاقیت منابع خود را در جهت مولد بودن به کار گیرند.
این که ما بیاییم یک مدل خاص کارآفرینی را اشاعه دهیم چندان عقلانی نیست چون در نهایت به ضرر اکوسیستم کارآفرینی کشور است. اینکه شما فرد هستید، سازمانید یا مدل فکریتان پروژه محور است، کارمندید یا یک فرد دانشگاهی، شما هر کسی در هر موقعیتی میتوانید کارآفرین باشید، البته توجه کنید ما مرزبندی مدلها را باید دقیق بشناسیم و نخواهیم از هر کدام از مدلها تکهای را برداریم و موجود عجیبالخلقهای خلق کنیم که توازن و هارمونی بین اعضای آن وجود ندارد.
کارآفرینی اجتماعی، ناشناختهای در میان ما
کارآفرین اجتماعی کمتر در جامعه ما شناسانده شده است اما امروز در دنیا تمرکز بالایی روی آن وجود دارد، کارآفرینی که از نگاه بسته تجاری عبور میکند و به قصد گرهگشاییهای اجتماعی و فرصتیابی برای همگان تلاش میکند. این نوع کارآفرینی عملاً برمیگردد به محافل اجتماعی که انگیزهشان ارائه خدمات اجتماعی است. شاید در نگاه اول بگوییم خدمات اجتماعی را چه به کارآفرینی اما وقتی ما در موقعیتهای اجتماعی به فکر توسعه و ایجاد فرصت شغلی باشیم یعنی کارآفرینی کردهایم.
کارآفرین درون سازمانی را جدیتر بگیرید
ما در سازمان افرادی داریم که صاحب ایده، تخصص، تکنولوژی و توانمندی هستند و میتوانند برای سازمان ارزشآفرین شوند. فرض کنید یک سازمان بهصورت سنتی اداره میشود، واحدهای مختلفی دارد، فروشگاه دارد و... در این میان یکی از کارمندان دانش رایانهای بالایی دارد، این فرد بهعنوان یک کارآفرین واحد ساختار کسب و کار الکترونیک شما را توسعه میدهد و یک توان به سازمان شما اضافه میکند، همین امر باعث میشود نیرو جذب کنید، اشتغالزایی کنید، تولید و خدمات بیشتر ارائه دهید و توسعه بیابید. پس نوع درون سازمانی متعلق به یک سازمان است که از درون سازمان میفروشد و سودآوری میکند. مشاهده میکنید که گونههای کارآفرینی میتوانند همدیگر را حمایت کنند.
آیا کارآفرینی، شخصیت خاص میخواهد؟
مدل دیگر کارآفرینی بر اساس ویژگیهای شخصیتی انسان هاست. مثلاً یک فرد میگوید من آدم متعصبی هستم و حرف، حرف من است. کارآفرینی به این فرد میگوید مشکلی نیست تو مدل خودت را پیدا کن با توجه به روحیه متعصبی کهداری کار را توسعه بده، یا دیگری میگوید من ایدهای ندارم اما میتوانم کارهای اجرایی را بدرستی انجام دهم و اجراکننده قابلی هستم. ما برای اینها هم مدل کارآفرینی داریم که در چهار نوع تقسیم میشود: کارآفرین نوآور، مقلد، محافظه کار و ریسک پذیر. در این تقسیمبندیها افراد براساس روحیه و شخصیتی که دارند دعوت به کارآفرینی میشوند. فردی که ریسک پذیر است میتواند قفل کسب و کارهای نو را بشکند و فرد محافظهکار با ایدهای خلاقانه کار را پیگیری کند یا فرد نوآور ایدهای جدید را راهاندازی کند و فرد مقلد به روش خودش ایده از قبل طراحی شده را اجرایی کند.
پس به لحاظ ویژگیهای شخصیتی هم بهانهای برای کارآفرین نشدن نمیماند. در آخر با توجه به مباحث گفته شده یک کنایه به منابع رایج علمی بزنم. در مبانی علمی به ما گفتهاند که تنها فردی میتواند کارآفرین باشد که فقط یکسری ویژگیها را داشته باشد: آیندهنگری، اعتماد به نفس، پشتکار و نظایر آن ویژگیهایی است که برای کارآفرین تصویر کردهاند، پس منی که میخواهم در قاعده کارآفرینی قرار بگیرم با تطبیق این ویژگیها از کارآفرینی میگذرم. اتفاقی که میافتد این است که کارآفرینی محدود به عدهای خاص میشود اما در مدلهای بیان شده، ما برای هر فرد نسخه خاص خودش را برای کارآفرینی داریم، بنابراین هر کس باید راه خودش را بشناسد، چراکه کارآفرینی ماهیت عمومی دارد.
اگر دور و برمان را نگاه کنیم میبینیم این مدلها واقعاً وجود دارند و یک امر ذهنی نیست. در دنیای امروز همه نوع کارآفرین داریم که هیچ کدام لزوماً ویژگیهای مشترکی ندارند این یعنی ما نباید به جامعه استرس منتقل کنیم که کارآفرین حتماً همین ویژگیهایی را دارند که ما میگوییم.
کارآفرینی را به یک فوبیا تبدیل نکنیم
نخستین کار برای جامعه کارآفرین شدن این است که ما این ایده را به جامعه منتقل کنیم که هر فرد میتواند کارآفرین باشد تا آن فوبی و ترس از کارآفرینی فرو بریزد. کارآفرینی فقط کارهای تخصصی نیست برای همین است که هر کس میخواهد کارآفرین شود میرود سراغ استارتاپ و ایدههای دانش بنیان و هیچ کس سراغ کسب و کارهای سنتی نمیرود، به خاطر اینکه من بهعنوان استاد دانشگاه و رسانه نتوانستیم ماهیت اصلی کارآفرینی را به جامعه انتقال دهیم. نکته سوم اینکه به جامعه بفهمانیم این طور نیست که تنها برخی شناسهها میتوانند در توفیقات کارآفرینی مؤثر باشند.