اگر میانسال هستید و مدتی است دیگر در شغلتان احساس رضایت نمیکنید، نگران نباشید. شما تنها نیستید. ممکن است شغلتان دیگر برای شما جذاب نباشد یا حوزه کاری شما به گونهای تغییر کرده که دیگر با روحیات شما سازگار نیست. حتی ممکن است ارزشها و سلایق شما در طول زمان تغییر کرده باشد. مهم نیست که چه چیزی تغییر کرده. شما این مسیر را در 20 سالگیتان انتخاب کردید و طبیعتا حالا در میانسالی کاملا با 20 سالگیتان متفاوتید. احساس عدم رضایت شغلی مسالهای متداول است اما حل این مساله کار چندان آسانی نیست.
عدم رضایت شغلی یک نقطه بحرانی است. شما عمر، انرژی، پول و دانش خود را صرف کار کردهاید. شما مدتها در این کار برای خود اعتبار کسب کردهاید. شغل شما سبک زندگی و سیاستهای خرجی شما را هم تحتتاثیر قرار داده است. شاید امیدوار بودهاید که به زودی فرزندان خود را به دانشگاه بفرستید و سپس بازنشسته شوید. اما حالا ناگهان احساس میکنید که به یک تغییر بزرگ نیاز دارید که اگر حالا اتفاق نیفتد، هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد.
اما چه باید کرد؟
برای یافتن پاسخ این سوال، سراغ «پتی مککورت» رفتم که سابقا در بخش مدیریت استعدادیابی «نتفلیکس» مشغول به کار بوده. با توجه به سابقه کاریاش در بخش منابع انسانی، میدانستم که حتما میتواند برای عبور از بحران عدم رضایت شغلی راهحلی پیشنهاد کند.
شما به مدت ۱۲ سال مدیر بخش استعدادیابی نتفلیکس بودهاید و حتما با افرادی برخورد کردهاید که احساس میکردند دیگر شغل خود را دوست ندارند. شما به این افراد چه توصیه میکردید؟
راستش وقتی یکی از کارکنان را برای مدت طولانی ناراحت میدیدم، خودم سر صحبت را باز میکردم و از آنها میپرسیدم که آیا از شغل خود راضیاند یا خیر. سپس از آنها میخواستم درباره شغل ایدهآل و انتظاراتشان حرف بزنند. به عنوان مثال در یکی از این گفتوگوها فهمیدم که یکی از مسوولان کنترل کیفیت همیشه آرزو داشته که نویسنده شود. سپس از او پرسیدم: چه چیزی مانع از آن شد که نویسنده شوی؟ یکی دیگر دوست داشت ۶ ماه مرخصی بگیرد تا بتواند یک کلبه چوبی بسازد. به او گفتم: به نظرم وقت آن رسیده که استعفا بدهی پس بهتر است که قاطعانه تصمیمت را بگیری. کارم این بود که به صحبتهایشان گوش کنم، به آنها کمک کنم که جوانب را بسنجند و سپس تصمیم بگیرند که میخواهند در شغل خود باقی بمانند یا خیر. از آنها سوال میکردم: آیا آنقدری پسانداز داری که از پس مخارج خود و خانوادهات بربیایی؟ آیا استعفا دادن به ریسکش میارزد؟ یادم هست که مدیران ارشد چندین بار بازخواستم کردند چون افراد با استعداد شرکت را به استعفا تشویق کرده بودم.
آیا این امکان برای کارمندی وجود داشت که شرکت را موقتا ترک کند تا بتواند شغل جدیدی را امتحان کند؟ اگر از نتیجه کار راضی نبود آیا میتوانست دوباره به شغل خود بازگردد؟
البته میتوانست اما باید دوباره گزینش میشد و اگر گزینه بهتری وجود داشت، اولویت با آن گزینه بهتر بود. اما واقعیت این است که کسی دوست دارد مثلا ۶ ماه کارش را ترک کند، احتمالا تصمیمش را گرفته.
آیا میان افرادی که ناگهان تصمیم میگرفتند شغل خود را تغییر دهند وجه اشتراک یا الگوی خاصی وجود داشت؟
معمولا یک عامل بیرونی باعث میشد تا کارمندی تصمیم بگیرد شغل خود را تغییر دهد، عاملی مثل فوت یکی از والدین، فارغالتحصیلی فرزندان یا بیکار شدن همسر. معمولا اتفاقات مهمی از این دست باعث میشوند تا دست نگهدارید و کمی درباره زندگیتان تامل یا حتی تجدیدنظر کنید.
افرادی هستند که سالیان سال مشغول به کاری بودهاند و حالا که در آن پیشرفت کردهاند، میبینند جایگاهشان آنگونه که تصور میکردند نیست. به این افراد چه میگویید؟
به خودتان خسته نباشید بگویید و سپس برای آیندهتان برنامهریزی کنید. شما وارد فاز جدیدی از زندگی خود شدهاید. تا به حال چه دیدگاهی درباره «اشتغال» داشتهاید؟ ببینید آیا دیدگاه شما تغییری کرده یا خیر. من معتقدم چیزی به اسم امنیت شغلی دیگر مفهومی ندارد و نخواهد داشت. دوره این مفاهیم به پایان رسیده و دیگر لازم نیست اگر سالها پیش، شغلی را انتخاب کردید تا آخر عمر به همان کار مشغول باشید تا احساس امنیت کنید. در آینده، اشتغال شبیه یک خیابان دوطرفه خواهد بود نه مثل زندانی که در آن گرفتار شوید. روزی فراخواهد رسید که بدون هیچ هراسی مقابل مدیر خود بنشینید، به او بگویید که هدفتان در زندگی شخصی و حرفهایتان چیست و از او بخواهید شما را کمک کند.
اما اغلب مدیران شبیه شما فکر نمیکنند.
درست است. اما یک روز باید با حقیقت روبهرو شویم. با گذشت زمان بیشتر به این حقیقت پی میبریم که این روزها کمتر شرکتی حاضر است به شما ضمانت بدهد که تا ابد برایش کار کنید. دنیا هر روز در حال تغییر و دگرگونی است و آنچه مردم امروز نیاز دارند شغلی است که انعطافپذیر باشد. شرکتها هم باید با این تغییر رویه همسو شوند و به کارکنان اجازه دهند تا دیدگاه خود را درباره شغلشان به راحتی بیان کنند.
میتوانم ساعتها درباره کم و کاستیهای منابع انسانی صحبت کنم. ما دچار یک فرهنگ شغلی نادرستیم. اگر شرکتها و کارمندان با یکدیگر روراست باشند، اشتغال میتواند مفهوم بهتر، سازندهتر و لذتبخشتری باشد.
همزمان که عدهای از کارکنان را تشویق میکردید تا استعفا دهند طبعا کسانی را هم بهعنوان نیروی جایگزین استخدام میکردید. به عنوان مدیر استخدام شرکت، نظرتان درباره این نیروهای جدید چه بود؟
بهعنوان یک مدیر استخدام باید بدانید موفقیت در هر سِمت شغلی چگونه تعریف میشود. باید ببینید برای هر شغل چه مهارتهایی لازم است. سپس با توجه به پیشینه فرد متقاضی و تجربیاتش ببینید که برای آن شغل مناسب است یا خیر. گاهی اشتیاق فرد برای انجام کار مهمتر از قابلیتهای او است. ترجیح میدهم کسی را استخدام کنم که برای انجام آن کار اشتیاق بیشتری داشته باشد چرا که صلاحیت به تنهایی برای انجام یک کار کافی نیست. باید کار خود را دوست داشته باشید و از آن لذت ببرید.
اما این فقط در مورد کسانی صدق میکند که تنها به دنبال کار نیستند و رضایت شغلی هم به همان اندازه برایشان مهم است.
شاید. اما این تنها مربوط به کسانی نیست که به دنبال کارند. ممکن است سالها مشغول به کاری باشید و پس از مدتی احساس کنید که دوست دارید در شغلتان تحولی ایجاد کنید. این لزوما به معنای این نیست که از کار خود استعفا دهید. میتوانید مسوولیتهای متفاوتی را برعهده بگیرید یا حتی محیط کارتان را عوض کنید. ممکن است پس از سالها حسابداری تصمیم بگیرید مدیریت امور مالی شرکت را بپذیرید. برای ایجاد تغییر لازم نیست حتما استعفا دهید. گاهی تنها تغییر محیط کار کفایت میکند.
معایب استخدام کسی که در میانسالی بیکار شده چیست؟
به خاطر سالها فعالیت، این افراد معمولا خستهاند. من با جوانان تازهکار زیادی سروکار داشتهام. از نظر نیروی کار جوان و کم سابقه، «کار نشد ندارد». بیتجربگی منشاء خلاقیت است. پس جوانان از افراد مسن خلاقترند. آنها برای انجام کارها هر روشی را امتحان میکنند تا به نتیجه برسند.
لابد به همین خاطر است که شرکتهای فعال در زمینه فناوری مایلند نیروی جوان استخدام کنند. نیروی جوان، کم سابقه و کم تجربهاند اما از افراد میانسال خلاقترند و به دستمزدهای کم قانعاند.
درست است. اگر قصد دارید در حوزه تکنولوژی فعالیت کنید اطلاعات و مهارتهای شما باید همواره به روز باشد. ایدههای خود را به راحتی مطرح کنید و بدانید که در یک سازمان هیچ چیز به اندازه دانش سازمانی ارزشمند نیست، حتی جایگاه و سمت.
شاید کارمندی قصد داشته باشد پیش از آن که تصمیم خود را درباره استعفا قطعی کند، با همکارانش در اینباره صحبت کند اما از ترس اینکه این صحبتها به گوش مدیر برسد، از مشورت با سایرین منصرف شود. توصیه شما به این افراد چیست؟
نترسید. درباره تصمیمتان صحبت کنید. حتی ایرادی ندارد اگر درباره این موضوع با مدیرتان نیز مشورت کنید. شما همیشه باید بتوانید عقیده خود درباره شغلتان را به راحتی بیان کنید. همه ما باید برای نهادینه کردن این فرهنگ تلاش کنیم. چه ایرادی دارد اگر با مدیر خود روراست باشید؟
سخن آخرتان با افراد میانسالی که از کار خود خستهاند، چیست؟
با افرادی صحبت کنید که به همان کاری مشغولند که شما دوست دارید. رزومه بفرستید و در مصاحبهها حاضر شوید. اگر فکر میکنید محیط کار دیگری را بیشتر دوست دارید، برای استخدام در آنجا تلاش کنید. پیدا کردن شغلی که دوستش دارید اصلا کار آسانی نیست. پس ناامید نشوید و دست از تلاش برندارید.
شما صاحب شغلتان هستید. به کاری مشغول شوید که در شما احساس رضایت ایجاد میکند. از اینکه از کار قبلی خود استعفا دادهاید احساس خجالت نکنید و درباره آن به راحتی با دیگران صحبت کنید؛ چرا که شغل شما، زندگی شماست و باید دوستش داشته باشید.