اگر از شما بپرسند «چرا به جای کار در شرکتی بزرگ به استارتاپها روی آوردید؟» احتمالا میگویید:
- چون میخواهم رئیس خودم باشم.
- عاشق ریسک هستم.
- دوست دارم ساعات کاریام انعطافپذیر باشد.
- میخواهم روی چالشهای سختی که مهم هستند کار کنم.
- فرصت بهتری دیدم و آن را از دست ندادم.
نتایج یک پژوهش در پاسخ به این سوال که «چرا بعضی افراد تصمیم میگیرند کارآفرین بشوند؟» نشان میدهد:
«کارآفرینان فکر میکنند عملکردشان بهتر از آن چیزی است که رزومهشان نشان میدهد و به نظرشان اگر تنها کار کنند میتوانند پول بیشتری بهدست بیاورند. در اکثر موارد، این افراد درست فکر میکنند.»
به این نکته توجه کنید که نویسندگان این تحقیق فقط در مورد کارآفرینان مدرن صحبت نمیکنند. روی سخن آنها با تمام کسانی است که میخواهند برای خود کار کنند و مستقل باشند.
نتایج تحقیق عبارتند از:
۱.«سیگنال» یا نشان دادن توانمندیها:
وقتی بهدنبال شغلی میگردید، در واقع از طریق رزومه و لیستی از مدارک تحصیلی و سوابق شغلی، تواناییهایتان را به اطلاع کارفرماها میرسانید. «سیگنال»، واژهای فانتزی است برای توصیف اینکه یک طرف (کسی که خواستار شغل است) چگونه بهطور قابل باور، اطلاعاتش را بهطرف مقابل (کارفرما) منتقل میکند.
2. با استعداد بودن:
افراد وقتی احساس میکنند که با استعدادتر از آن چیزی هستند که کارفرماها میتوانند از رزومه یا مصاحبه با آنها بفهمند، تصمیم میگیرند کارآفرین شوند. کارآفرینان شروع به سرمایهگذاریهای خطرآفرین میکنند؛ زیرا نمیتوانند ارزش واقعیشان را (از طریق سیگنالها) به کارفرماهای بالقوه نشان دهند.
3. حقوق بهتر:
معمولا زمانیکه افراد، کارآفرینی را انتخاب میکنند 7 درصد بیشتر از وقتی که در شرکت کار میکردند، درآمد کسب میکنند. به همینخاطر در شرکتها معمولا میزان پرداخت براساس سیگنالهای قابلمشاهده (یعنی سوابق کاری یا تجربه و تحصیلات) تعیین میشود.
4. قابلپیشبینی نبودن مقدار حقوق:
ولی نقطهضعف کارآفرین بودن این است که حقوق دریافتی آنها بسیار متغیر است.
|
«کارآفرینان معتقدند عملکردشان بهتر از آن چیزی ست که رزومهشان نشان میدهد و اگر تنها کار کنند پول بیشتری بدست میآورند. » |
|
5. باهوشتر بودن:
کارآفرینان در آزمونهای توانایی شناختی، نمرههای بالاتری (نسبت به آنچه که از مدارک آموزشیشان پیشبینی میشود) بهدست میآورند. توانایی شناختی آنها بالاتر از کسانی است که با همان مدارک آموزشی و کاری، در یک شرکت کار میکنند.
6. افراد تازهوارد و تامینبودجه:
نتایج پژوهش نشان میدهد: افراد تازهواردی که مدارک معتبر کمتری دارند (نداشتن مجوز کار، سابقه کار غیرقابلبررسی تحصیل در مدارس معمولی و ...) به سمت کارآفرینی گرایش بیشتری پیدا میکنند. تامین بودجه از جانب خانوادهها و دوستان، منبع مهم مالی برای سرمایهگذاریهای اولیه این افراد است. زیرا دوستان و خانواده، بهتر از هر رزومهای از توانایی کارآفرین خبر دارند.
7. کارآفرینان
کارآفرینان دریافت آموزش خیلی رسمی را به تعویق میاندازند. آنها انتظار دارند، بهرهوریشان بالاتر از بازاری باشد که تنها ملاک سنجشش، مدارک آموزشی آنهاست (در این مدارک، هیچ نشانهای برای مهارتهای کارآفرینانه وجود ندارد).
۸.لیمو در برابر گیلاس:
جالبترین نتیجهگیری این پژوهش نشان میدهد: اطلاعات نامتقارن در مورد توانایی افراد، (زمانی که فرد، به طور اغراق آمیزی اطلاعات بیشتر یا بهتری نسبت به دیگران ارایه دهد.) باعث میشود شرکتها فقط «لیموها» (یعنی کارکنان نسبتا غیرکارآمد) را استخدام کنند. افراد با استعداد و کارآمدتر، کارآفرینی را برمیگزینند. در واقع کارآفرینان چیزی را میدانند که کارفرماهای بالقوه نمیدانند. کارآفرینان باور دارند انعطافپذیری، کنجکاوی، چابکی، کاردانی، سرسختی و اشتیاق به محصولات و خدمات را نمیتوان در هیچ جای رزومه به نمایش گذاشت. در حقیقت کارآفرینان همان«گیلاسها» هستند.
البته این نتیجه با متون زیادی در علوم اجتماعی که میگویند کارآفرینان لیمو هستند(کسانی که نمیتوانند شغلهایی واقعی بیابند، نمیتوانند آن را حفظ کنند یا نمیتوانند در آن شغل پابرجا بمانند) در تضاد است.
اگر حق با نویسندگان این پژوهش باشد، روش ما در نشان دادن تواناییهایمان (سوابق کاری و آموزشی)، نه تنها تا حدی موفقیتمان را پیشبینی میکند، بلکه برای شرکتهای موجود، استارتاپها، آموزش و سیاست عمومی که مستلزم تفکر و تحقیق بیشتر است، نیز مهم است.
۹.شرکتها:
در قرن بیستم وقتی شرکتها با همتایان خود رقابت میکردند دنبال کارمندانی بودند که در اجرای مدلهای فعلی کسب و کارشان به آنها کمک کنند. وقتی آنها نمیتوانستند کارمندانی با مهارتهای کارآفرینانه استخدام کنند زیاد ضرر نمیکردند. اما در قرن بیست و یکم شرکتها با اختلال تغییرات مداوم مواجه شدند. اکنون کسب و کارها به دنبال کارمندانی هستند که آنها را در عملکرد کارآفرینانه یاری کنند. با این حال فرایندهای استخدام و مصاحبه همچنان بر اجرای مهارتهای غیرکارآفرینانه متمرکز هستند.
۱۰.انقلاب کارآفرینی:
ممکن است این سوال پیش آید که اگر مدارس روشهای بهتری برای نشان دادن تواناییهای بالقوهی افراد به کارفرماها بیابند، آیا کارآفرینی کمتر خواهد شد؟ سوال جالبی است. فرض کنید در شرکت جهانی، استخدامکنندگان روشی برای شناسایی استیوجابزهای بعدی پیدا کنند. آیا مدلهای کسبوکار، رویهها و فرایندهای شرکت، استعدادهای نوآورانهی آنها را نابود خواهد کرد یا آنها شرکتهای بزرگ را به سمت یک رنسانس جدید هدایت خواهند کرد؟
۱۱.محیط اقتصادی:
آیا سیگنالدهی و نشان دادن تواناییها در رزومههای استخدامی تحتتاثیر محیط اقتصادی قرار دارد؟
میتوان فرض کرد که در دورهای که بیکاری کم است، راحتتر میتوان یک کار سنتی پیدا کرد و این امر باعث میشود استارتاپهای کمتری وجود داشته باشند. در این صورت میتوان فهمید که چرا شرکتهای بزرگ معمولا طی دوران رکود تاسیس شدهاند. کسانی که نمیتوانند شغلی سنتی پیدا کنند خودشان روی کاری سرمایهگذاری میکنند.
۱۲.ترک کردن شرکت:
بعضی سرمایهگذاریهای جدید توسط افرادی آغاز میشوند که شرکتهای بزرگ را ترک میکنند تا خودشان کاری را راه بیاندازند. این افراد بهدنبال استخدام در شرکت نیستند، بلکه سعی میکنند از آن دور شوند.
وقتی شرکت خودتان را راهاندازی میکنید ممکن است معیشت، ثبات مالی، خانواده و ... را در خطر ببینید و آرامش قبلی را نداشته باشید. چه چیزی به این افراد انگیزه میدهد تا رفاه نسبی حاصل از درآمد ثابت شرکت را رها کنند و خودشان دست بهکار شوند؟ آیا دلیلش این است که شرکتشان برای مهارتهای نوآورانه آنها ارزش قائل نیست و فقط در کارهای اجرایی آنها را میسنجد؟ یا ممکن است دلیلش چیز دیگری باشد؟
۱۳.آموزش کارآفرینی:
آیا کارآفرینی برای همه مناسب است؟ آیا باید کارآفرینی را بهطور اجباری تدریس کنیم؟ اگر کسانی که شرکت راهاندازی میکنند واقعا کارآمدتر باشند (مثل کارآفرینان)، افزایش تعداد سرمایهگذاریهای جدید، باعث تولید ثروت انبوه خواهد شد.
درسهایی که آموختیم:
- کارآفرینان به این خاطر خودشان شرکت تاسیس میکنند که شرکتهای موجود، برای مهارتهایی که در رزومه قابل بیان نیستند ارزشی قائل نمیشوند.
- با استعدادترین افراد، کارآفرینی را برمیگزینند (لیمو در برابر گیلاس).
مترجم: طاهره منیری شریف (کارشناس ارشد MBA)
برگرفته از سایت thinkgrowth.org