وقتی رئیس خودتان هستید، مدیریت پستی و بلندی های کسبوکارتان یک مهارت مهم است.
کارآفرینان در سراسر دنیا، روزانه ریسک های فراوانی را متحمل می شوند، شرکت های جدیدی ایجاد می کنند و آنها شاجاعانه مسیرهایی را انتخاب می کنند که قبلا وجود نداشته و یا اگر هم وجود داشته مسیرهای دشواری بوده که کارآفرینان آن را هموار کردهاند. آنها تمام اشتیاق، انگیزه و پس انداز مالی خود را در این مسیرهای پر ریسک هزینه می کنند، درحالیکه هیچ تضمینی برای موفقیت وجود ندارد. شاید بگویید که همه افراد به صورت عادی فراز و نشیب هایی را در زندگی خود دارند، اما در تجربه کارآفرینی، این فرازها بلندتر و نشیب ها با سقوط بیشتری همراه هستند.
مسلما شما اولین نفری نیستید که از این حقیقت آگاه می شوید که در واقع هیچ راهی برای آماده شدن واقعی برای کارآفرین شدن وجود ندارد. این انتخاب یک سفر سخت است و در مورد نحوه عبور از همه چالش هایی که در برابر شما قرار دارد، هیچ مشورت و نصیحتی کافی نخواهد بود. این در حالی است که شما رئیس خودتان هستید و بیشتر سرنوشت کسب و کار خود را کنترل می کنید، واقعیت این است که هرگز نمی توانید برای همه چیز آمادگی داشته باشید.
باید بدانید که راه اندازی یک شرکت، فقط انجام امور و اجرای چشم اندازهای تان نیست! بلکه مهم تر از همه فرآیندها، احساس شماست.
احتمالا می دانید و شاید فقط شنیده باشید که کارآفرینان به یک طرح کسب و کار نیاز دارند. اما بسیاری از مشاورین کسب و کار به این امر اعتقاد بیشتری دارند که کارآفرینان به نوع دیگری از برنامه نیز نیاز دارند: یک نقشه ی راه عاطفی؛ که به آنها کمک کند واکنش بهتری نسبت به فراز و نشیب های سفر کارآفرینی از خود نشان دهند!
در ادامه چند داستان از تجربه شخصی افراد در مورد آنچه که باید در مسیر کارآفرینی انتظار آن را داشته باشید، آورده شده است:
داستان اول: خشم!
سال 2004، در یک روز سرد و بارانی که برای فردی که به شدت در کار خود شکست خورده می تواند بدترین هوای ممکن باشد، مدیر عامل شرکت Paycycle که از اتاق کنفرانسی که در آن اعضای هیئت مدیره و کارمندان توافق کرده بودند تا او از سمت مدیر عاملی شرکتش، کناره گیری کند، بیرون آمد! شرکتی که او یکی از بنیان گذارانش بود! البته غیر منتظره نبود، هرجند یکی از سخت ترین لحظات زندگی او محسوب می شد، زیرا با اینکه شرکت، در کسب و کار خود موفق به نظر می رسید اما او به عنوان مدیر عامل اجازه داده بود تا یک مشکل بحرانی، بیش از حد طولانی و بی پاسخ باقی بماند. بنابراین از طرف دیگران مورد هجوم انتقاد قرار گرفته و همه موافق به برکناریش شده بودند.
در آن لحظات همه وجودش پر از احساسات شده بود! به شدت عصبانی بود، نه از هیئت مدیره یا از کارمندان شرکت، بلکه از خودش... تمام لحظات ساله ای گذشته و تلاش های بی وقفه اش جلوی چشمانش رژه می رفتند. به سمت ماشینش رفت و برف پاک کن ها و رادیو را روشن کرد. وقتی شروع به حرکت در جاده ی لغزنده از باران کرد، صدای آهنگ رادیو توجهش را جلب کرد، ترانه ای با این مضمون در حال پخش بود: «من اکنون می توانم به وضوح ببینم» و این دقیقا همان چیزی بود که او در آن لحظات حساس نیاز داشت بشنود.
در 10 دقیقه ی بعدی، او موفق شد تمام چرخه ی سوگواری را پشت سر بگذارد که با خشم و عصبانیت آغاز شده بود اما با پذیرش، پایان یافته بود. در واقع با دادن فضایی به خود برای کنار آمدن با احساساتش، به خود این امکان را داد که وضوح مورد نیاز را پیدا کند. در این شرایط توانست درک کند که شرکت و اهداف آن، از شخص او مهم تر هستند.
خوشبختانه این فرد نیز نسبت به عملکرد خود تعصب بی مورد نشان نداد و اشتباه خود را پذیرفت! و توانست از آن تجربه و احساس استفاده کرده و آن را به درسی قدرتمند بدل کند که بیش از هر زمان دیگری برای خلق چیزی جدید و تکامل مهارت رهبری خود استفاده کند. این امر باعث شد برای باقی ماندن در برابر چالش های کسب و کار بیشتر تلاش کند.
درس اول: احساسات تلخ اما اثرگذار را درک کنید و آنها را نام ببرید (کاملا درک کنید که الان ترسیده اید یا خشمگین هستید) و در نهایت آن ها را درونی کرده و بپذیرید، اما غر نزنید و به جای جا زدن، به حرکت ادامه دهید! پیمایش در سفر کارآفرینی، تا حد زیادی به توانایی درک این احساسات و اعمال آنها در رهبری و تجربه چیزهای جدید مربوط می شود.
داستان دوم: ترس
راه اندازی یک شرکت، چیزی شبیه به قراردادن همه چیز، روی یک میز بسیار کوچک و ظریف است! این مسئله بیش از یک شرط بندی بزرگ است و به عبارتی تمام اشتیاق، انگیزه و دیدگاه های شماست که مورد آزمایش قرار خواهد گرفت! آیا مردم ایده ی شما را دوست خواهند داشت؟ آیا کسی تمایل خواهد داشت که برای شما کار کند؟! آیا شما پول نقد کافی برای تامین هزینه سفارشات یا پرداخت حقوق و دستمزد خواهید داشت؟! به خصوص در روزهای اولیه که گاهی شدیدا احساس تنهایی خواهید کرد چگونه با خود کنار خواهید آمد؟!
فردی در این مورد گفته است: «ترس از شکست همیشه مرا شب ها بیدار نگه می داشت، اما بعد از مدتی با یک مربی کسب و کار صحبت کردم، او به من گفت: همان لحظه که استخدام شدی، قبول کن که اخراج شدی».
شاید عجیب به نظر برسد اما این رویکرد واقعا برای این فرد رهایی بخش بوده است! و در مورد راه اندازی یک شرکت هم همینطور است: هنگامی که ایده ای دارید، بپذیرید که از سوی افراد زیادی رد خواهد شد! وقتی بدترین سناریو را بپذیرید، از سر راه شما کنار می رود و هرگز اتفاق نخواهد افتاد!
حقیقت سخت این است که کارآفرینان باید آماده باشند تا کسی به آنها بگوید که ایده ی آنها کارساز نیست یا اصطلاحا صاحب یک فرزند زشت هستند! مهم ترین نکته در این زمینه این است که نباید اجازه بدهید که شما را از ایجاد هرگونه تغییر لازم برای بهبود کارتان منحرف کنند.! همین طور احساس تان را ...
شکست بخش ضروری از یادگیری و رشد است و اعتقاد بر این است که بهترین راه مبارزه با آن، پذیرش آن به عنوان بخشی از فرآیند رشد است.
درس دوم: نحوه پاسخ دهی به احساس ترس، می تواند انعطاف پذیری و طول عمر ایجاد کند. پذیرش شکست یا طرد شدن نیز به عنوان بخش ضروری از فرآیند رشد به شما این آزادی را می دهد که با اعتماد به نفس عمل کرده و به جای فرآیند دفاعی، پاسخ سازنده ای بدهید.
داستان سوم: مسئولیت پذیری
در ابتدا کسب و کار شما، فقط راهی برای امرار معاش شماست، اینکه بتوانید خود و خانواده تان را سیر کنید و زندگی مورد نظرتان را داشته باشید. به مرور، هرچه کسب و کار شما موفق تر شده و شروع به استخدام کارمندان می کنید، این دیگر فقط امرار معاش شما نیست، بلکه مال آنها نیز هست. در این زمان تصمیمات بیشتری برای گرفتن وجود دارد و آنها مدام سخت تر می شوند؛ این مسئولیت گاهی اوقات به شدت طاقت فرساست!
من این بار شدید مسئولیت را در طول بحران مالی سال 2008، زمانی که شرکتم با نام Bill.com در روزهای ابتدایی کار خود به سر می برد، احساس کردم و مدام به جریان نقدینگی خودم نگاه می کردم. می دانستم که فرآیندهای حسابداری دروغ نمی گویند. اگر قرار بود کسب و کارم زنده بماند، باید تصمیم سختی می گرفتم و مجبور به تعدیل نیروهای خود بودم.
مسلما در این حالت تصمیم گیری با خود من بود و هیچ کسی مرا به عنوان شخصیت شرور، سرزنش نمی کرد. فقط خودم بودم! در نهایت این تصمیم بسیار سختی بود اما برای بقای شرکت و باقی کارمندان ضروری بود. با اینکه بعدها و پس از پا گرفتن دوباره ی شرکت، دوباره برخی از کارمندان کلیدی را به کار بازگرداندیم، اما درس و احساسی که از دست دادن پول و اخراج کارمندان بر من گذاشت، در وجود من باقی مانده است» .
درس سوم: هنگامی که یک کسب و کار را راه اندازی کرده و آن را توسعه می دهید، مسئولیت برقراری ارتباط و گرفتن تصمیمات سخت، متناسب با مقیاس کسب و کار شما، تغییر می کند! پس آماده باشید!
داستان چهارم: شادی
کارآفرینی همیشه مساوی با سختی کشیدن نیست! همانطور که ظرفیت والدین برای عشق ورزیدن به فرزندان شان با گذشت سال ها افزایش می یابد، ظرفیت شما برای شادی نیز به عنوان یک صاحب کسب و کار، به مرور افزایش پیدا می کند.
بعد از دوران سخت راه اندازی هر کسب و کاری، شما شروع به گام برداشتن می کنید، در طول زمان پیوسته رشد می کنید، می توانید چیز ماندگاری خلق کنید که حتی از خودتان هم بزرگتر شود! و کم کم این کسب و کار شماست که برای خود شتاب می گیرد و ارزش افزوده برای مشتریان تان ایجاد می کند. سالها می گذرد و اهداف شما به بار می نشیند، روزهای سخت و بارانی و تعدیل نیرو و نبود درآمد و مشتری را پشت سر می گذارید و جایی قرار میگیرید که تیم و خانواده ی شما موفق و سپاسگزار هستند. کسانی که روزی برکناری شما را می خواستند، امروز در کنارتان می ایستند و تمام این لحظات را مدیون راهی هستید که آمده اید.
زمانی که کسب و کارتان به بار می نشیند، اشک های شوق جاری خواهد شد، این لحظه نه تنها موفقیت را نشان می دهد، بلکه نشان دهنده ظرافت، امید و تلاشی است که هر کارآفرینی در تجارت خود تجربه کرده است. موفقیت هر کارآفرین، باعث ایجاد شجاعت و جسارت در دیگران می شود که رویاهای خود را دنبال کنند.
درس چهارم: سعی کنید که با دلایل درست و مشخص یک شرکت را راه اندازی کنید. برای ساختن چیزی بزرگتر از خودتان، برای ساختن چیزی ماندگار قدم بردارید. موفقیت مالی یک نتیجه عالی است، اما خدمت به دیگران و ایجاد تاثیر ماندگار، شادی معنادار و حسی زیباتر از آنچه تصور می کنید برای شما به ارمغان می آورد. وقتی روی تاثیرگذاری پایدار تمرکز کنید، موفقیت کسب و کار نیز به دنبال آن ایجاد خواهد شد.
نقل قولی از تئودور روزولت: «اعتبار متعلق به فردی است که در عرصه میدان مسابقه قرار می گیرد، که بارها و بارها کوتاه می آید، اما در واقع در حال تلاش برای انجام دادن کارهاست».
در نهایت باید بدانید که کارآفرین کسی است که «شادی پیروزی در فرازهای بلند را می داند و در بدترین نشیب ها، اگر شکست بخورد، دست کم در جسارت های بزرگ خود شکست خورده است».
کارآفرین بودن به معنی چشیدن شیرینی موفقیت و سوزش تلخ شکست است! وقتی آماده باشید، نه فقط با تحصیلات و تجربه، بلکه با احساسات و انتظارات درست خود، می توانید واقعا جرات زیادی به خرج دهید.
نویسنده:
مترجم: عاطفه جولانی (کارشناس ارشد)
برگرفته از سایت: www.inc.com