میتوانید کودکتان را طوری تربیت کنید که زمینه برای کارآفرینیاش فراهم باشد. برای این کار، باید مفاهیم عمیق کارآفرینی را به او آموزش دهید:
احتمالا موافقید که رکن اول کارآفرینی، درک مفهوم پول است. کودک، بعد از چند سال میتواند غلط بودن عبارت «دوتا پول» را بیاموزد. میتواند از جمع کردن سکه شروع کند. مثلا، به او بگویید که اگر پنج سکهی پانصد تومانی داشته باشی، میتوانی پفک بخری. ولی اگر پنج سکهی دویست تومانی داشته باشی، بستنی گیرت میاید. حتی میتوانید کاری کنید که سکهها را جمع کند تا بفهمد که با پول بیشتر، اتفاق بزرگتری هم میافتد. حتی میتوانید گرفتن بقیهی پول و شمردنش را به او بسپارید.
مفهوم پول، در ذهن بسیاری از ما غلط جا افتاده است. مدل ذهنی ما میگوید زحمت بیشتری بکش تا پول بیشتری به دست بیاوری. وقتی هم به دستاش آوردی، خرجش کن. ولی کارآفرینها، پول را به عنوان ابزاری برای به دست آوردن رویایشان میشناسند؛ ابزاری برای انجام دادن کارهای بزرگتر.
-
مفاهیم سادهی اقتصاد را از خردسالی ابتدا یادشان بدهید
کودکی که بیشتر از ده سال سن دارد، میتوان مفاهیمی مثل سرمایهگذاری را درک کند. میتواند در خانهتان نمایشگاهی درست کند و در آن شمع بفروشد. مهم نیست چقدر فروشش بالاست، مهم این است که پولهایش را روی این کار سرمایهگذاری میکند. شاید هم شکست بخورد، ولی در عوض «ریسک سرمایهگذاری» را به بهترین وجه میفهمد.
مفاهیم سادهی اقتصادی، همانهایی هستند که در اینترنت میخوانید. عرضه و تقاضا، نسبت بازگشت سرمایه و نسبت سود به سرمایه چند مورد از اینها است. ذهن کودکتان برای جذب این مفاهیم بسیار آماده است. کافی است که با روشهای عملی، آنها را یادش بدهید.
قرار نیست که ایدههای فرزندتان عالی باشد. او کودکی خام است که ایدههایی بزرگ دارد. او را با محدودیتها آشنا نکنید؛ اجازه بدهید خودش به مرور زمان آنها را بشناسد. اگر میخواهد خانه بسازد، کمکش کنید و بگذارید مدیریت کند. نگویید که مصالح نیاز داریم. احتمالا از ایدههایش شگفتزده میشوید.
خلاقیت، یکی از مهمترین فاکتورهای شخصیتی کارآفرینها است. آنها مشکلات را مثل همه میبینند. محدودیتها را هم میشناسند. ولی با همان محدودیتّها، مشکلات را حل میکند.
-
به او پرورش ایدهها را یاد بدهید
همانطور که گفتیم، روح خلاقانهی کودک میتواند حفظ شود. مهارت دیگری که میتوانید به او یاد بدهید، پرورش این ایدهها است. به او کمک کنید که ایدههایش را بنویسد یا نقاشی کند. بعد از آن، معایب و مزایایش را بسنجد و بهترینشان را انتخاب کند. میتواند دقیقا مثل هر کارآفرین دیگری، برای اجرای ایدهها هم برنامهریزی کند. احتمالا شما مهارت این کارها را داشته باشید. کافی است به او هم یاد بدهید.
به قول معروف، ایدهی بدون اجرا به درد نمیخورد. مثلا فکر کنید که ایدهی من سفر به مریخ است. چنین ایدهای بدون اجرا، همانقدر ارزش دارد که بخواهیم فستفودی سالم برپا کنیم.
همهی ما اشتباه میکنیم، نقرهداغ میشویم و درس میگیریم. کودک شما هم از این قاعده جدا نیست. شاید دیر خوابیدنش، باعث شود تا صبح کسل از خواب بیدار شود. عیبی ندارد؛ اگر الآن اشتباه کند، هزینهی کمتری پرداخت خواهد کرد. شاید اولویت کارهایش را متوجه نشود و مشقهایش را ننویسد. اگر فردا توسط معملش دعوا شود، یاد میگیرد که لذتها را به تعویق بیاندازد.
یکی از نتایج مهم این کار، این است که کودکتان از همین ابتدا بین کار مهم و غیر مهم فرق میگذارد. شاید هم مشکلی که بیشتر ما با آن دست به گریبانیم برایش پیش نیاید؛ مشکل گذاشتن کارها برای دقیقهی نود.
-
به او هدفگذاری را آموزش دهید
به او یاد بدهید که برای رسیدن به آرزوهایش باید هدف تعریف کند؛ هدفی که راه رسیدن به آن مشخص شود، مرحله به مرحله به آن نزدیک شد و در آخر به آن رسید. کودک میتواند یاد بگیرد که چه کارهایی در راستای هدف است و چه کارهایی نیست. از آرزوهای کوچکش شروع کنید؛ مثل جمع کردن ده هزار تومان پول، یا ساختن خانهای کوچک.
بیزینسمنهای موفق، معمولا میدانند که هر کارشان در راستای چه هدفی است. مثلا اگر تبلیغات داشته باشند، میدانند که هدفشان از تبلیغات پانزده درصد افزایش فروش است. ولی دیگران تبلیغات میکنند؛ بدون این که بدانند چرا. پس موفقیت هم برایشان معنایی ندارد؛ چون موفقیت رسیدن به هدف یا نزدیک شدن به آن است.
نمیدانم از چه نسلی هستید. شاید متعلق به زمانی باشید که تنها تفریح، «منچ» بود. شاید هم کمی دیرتر به دنیا آمده باشید؛ در دورهای که «کلوبهای پلیاستیشن» به ازای هر ساعت بازی، چند صد تومان پول میگرفتند. در هر صورت، با من موافقید که کودک امروزی با من و شما متفاوت است. شخصیت، حال حاضر و آیندهاش با من و شما تفاوت زیادی دارد. به احتمال زیاد، جهانی که تجربه میکند هم متفاوت باشد؛ سریعتر، بزرگتر و شاید زیباتر. ولی تقریبا مطمئنیم که جهان فردا، حداقل در یک مورد با امروزش مشابه است.
جهان فردا هم مثل امروز به کارآفرینان بهای زیادی میدهد. از زمانی که انقلاب صنعتی رخ داد، کارآفرینها جلوتر از بقیه بودند. کارآفرینی، مفهومی است که حداقل تا به حال قدرت خودش را حفظ کرده و تعادلش از دست نرفته است. گاهی آرزو میکنم که ای کاش از کودکی با آن آشنا میشدم.