ذهن ریاضی خوبی داشت و در دبیرستان ریاضی فیزیک خواند. برخلاف اکثر بچههای ریاضی فیزیک سودای مهندسی نداشت، پس وقتی در رشته ریاضی محض دانشگاه شهید چمران اهواز قبول شد بار و بندیل سفر را بست و راهی شد. چهار سال تمام ریاضی محض خواند، با معدلی خوب در دانشگاه اما پس از اتمام دوره کارشناسی به خیل عظیم فارغالتحصیلان بدون کار رشته ریاضی محض پیوست، یا باید در خانه میماند و منتظر ندای استخدام آموزش و پرورش میبود و معلم میشد یا درسش را ادامه میداد تا شاید دری به تختهای بخورد و در دانشگاه استخدام شود اما هیچ یک از این راهها را انتخاب نکرد. در یک تصمیم عاقلانهتر دنبال راهی رفت که فکر میکرد در آینده بازار کار به آن نیاز خواهد داشت. در یکی از مؤسسات معتبر نرم افزار خواند، بعد از مدت دو سال به برنامهنویسی مسلط شد و برای شرکتهای مختلف کار کرد. طی این مدت تجربههای لازم را کسب میکرد و همزمان ایدهای در سرش میپروراند که چطور میشود از تمام تجارب طرحی نو در اندازد. پس از ازدواج با همسرش شرکتی تأسیس کردند و روی ایده کتاب «داستان مصور برای کودکان» کار کردند تا از دل تمام چکش کاریها با تیم تحقیق و توسعه اپلیکیشن موبایلی «قصه بافی» بیرون بیاید و در جشنواره ملی فن آفرینی «شیخ بهایی» در بخش علوم انسانی برگزیده شود. ناهید زراعتگر ایده پرداز و کارآفرین درباره کارآفرینی در حوزه علوم انسانی میگوید.
ایده کارآفرینانه «قصه بافی» از کجا شروع شد؟
نرم افزار قصه بافی از یک ایده اولیه ساخت کتاب داستان مصور کودکان شروع شد و در جلسات تحقیق و توسعه ایده بزرگتر شد، شکل گرفت، به تکامل رسید و در نهایت به یک نرم افزار موبایلی رسید که در این نرم افزار کاربر میتواند کتاب قصه مصور یا کارتون بسازد و از صفر تا صد مراحل را خودش مدیریت و کارگردانی کند. ما در این طرح نگاهمان خلاقانه بوده و از ابتدا مشاور فرهنگی تربیتی داشتیم تا محصولی که به دست کودکان میرسد نکات تربیتی داشته باشد. ما حتی در لحن صحبت راهنمای گویای نرم افزار نیز حساسیت گروه سنی هدفمان را رعایت کردیم مثل اینکه جملات آمرانه نباشد و جزئیاتی از این دست، از سوی دیگر هیچ جا دست کاربر یا همان کودک را نبستهایم و بچهها میتوانند خلاقیت خود را هم محک بزنند به طور مثال اگر کودکان نخواهند از زمینههای پیشفرض نرم افزار برای طراحی کتاب داستان استفاده کنند، میتوانند خودشان زمینهها را نقاشی کنند، همچنین شخصیتهای داستان کاملاً جدید هستند و ما با توجه به فرهنگ بومی خودمان 150 شخصیت طراحی کردیم. همه اینها را توضیح دادم که به علوم انسانی برسم. این نگاه علوم انسانی است که به نرم افزار ما جان میدهد. ما از ابتدا برایمان مهم بود که کاربر کودکی است که قرار است از طریق وسایل تکنولوژیک سرگرم شود اما زمانی که او صرف بازی میکند شخصیت و ذهن او هم تحت تأثیر قرار میگیرد. با این زاویه دید گروهی از کارشناسان حوزه علوم انسانی در اتاق فکر کنار ما بودند و از این طریق نوعی کارآفرینی در حوزه علوم انسانی را رقم زدیم.
کارآفرینی در علوم انسانی، فراختر از تولید نرم افزار
اصولاً کارآفرینی دو تعریف عمده و پذیرفته شده دارد؛ یکی فرایند راهاندازی و توسعه کسب وکار جدید و دیگری فرایند شناسایی، ارزیابی و بهرهبرداری از فرصتهای کسب وکاری نو. با این تعاریف میتوان بررسی کرد که در چه رشتههایی از علوم انسانی میتوان کارآفرینی و کسب وکار جدیدی را راهاندازی کرد. به نظر من وقتی در مورد علوم انسانی و موجودی به نام انسان و تفکراتش صحبت میکنیم، این حوزه فراتر از کتاب، قصه و شعر و داستان و نظایر آن که در دسته بندیهای معمول کارآفرینی علوم انسانی جای گرفته، پیش میرود. آن زمان است که هر چیزی با انسان ارتباط داشته باشد به علوم انسانی هم مربوط میشود، حتی تمام تولیدات صنعتی و غیرصنعتی که خودمان میسازیم یا از آن استفاده میکنیم از علوم انسانی تأثیر میپذیرد و اثرات آن را نمیتوان نادیده گرفت. با این نوع نگاه در تمام حوزههای علوم انسانی - علوم اجتماعی، مدیریت، اقتصاد، زبان، الهیات، علوم سیاسی و...- پتانسیل کارآفرینی وجود دارد و تنها تفاوت این است که ممکن است در رشتهای این ظرفیتها بیشتر و در رشتهای کمتر باشد. کارآفرینی در حوزه علوم انسانی صرفاً به تولیدات نرم افزاری ختم نمیشود بلکه اگر با تعریف کارآفرینی که همان تولید ثروت از خلاقیت و نوآوری است هماهنگ شویم به این جا میرسیم که برای کارآفرینی در این حوزه کافی است به مدلهای کسب و کار فکر کنیم، موضوعی که در حال حاضر حتی به آن فکر هم نمیشود. به طور مثال شهرداری برای آموزش رفتارهای شهروندی بیلبوردهایی را در سطح شهر نصب میکند حال اگر شما فرصت طلب باشید و شرکتی در زمینه آموزش رفتارهای شهروندی داشته باشید، کسب و کار خود را میتوانید پیش ببرید. کسب و کاری در زمینه علوم انسانی، یا یک دانشآموخته علوم اجتماعی میتواند با آسیب شناسی موضوع بزهکاری و جرم و جنایت برای کاهش میزان جرم یک مدل کسب و کار تعریف و درآمدزایی کند.
ما نقش علوم انسانی در صنعت را نادیده گرفته ایم
متأسفانه تا صحبت از علوم انسانی میشود به فکر کتاب و دانشگاه و اخیراً نرم افزار میافتیم، در حالی که حوزه تأثیر علوم انسانی نه فقط در این حوزهها که به تمام جوانب بشری مربوط است. به طور مثال در تولیدات صنعتی اینکه چطور محصول برای انسان بهینهتر میشود، به جنبههای علوم انسانی مربوط است و من اعتقاد دارم اگر ما در جایی ضعفی داریم چه در خط تولید محصولات صنعتی که شاید به نظر کمتر نیاز به علوم انسانی داشته باشند یا حتی در نوع مصرف به کاستی ما در علوم انسانی مربوط میشود. ما بلد نیستیم چطور باید از علوم انسانی استفاده کنیم و پیوست فرهنگی داشته باشیم. پیوست فرهنگی دقیقاً جایی است که علوم انسانی به صنعت و دیگر حوزهها وارد میشود. در صنعت که سنگ بنای اکثر تولیدات را در اختیار دارد و کارآفرینی در آن شناخته شدهتر است، پیوست فرهنگی این طور تعریف میشود: اگر ما از ابتدا که میخواهیم محصولی را روانه بازار کنیم قبل از تولید و بعد از آن به این فکر کنیم که تأثیرات این محصول در حیطه فرهنگ و علوم انسانی چیست اگر به این سؤالات فکر کنیم و برای آن هدفگذاری و برنامهریزی داشته باشیم قطعاً علوم انسانی به کارآفرینی منجر میشود. چه بسا با دیدگاه علوم انسانی از مضرات تولیدات جلوگیری و تولیدات میتواند همیشگی باشد و از این راه اهداف مالی را تأمین کند.
اکوسیستم کارآفرینی ایران همچنان بکر است
علوم انسانی هم میتواند خودش کارآفرین باشد و هم میتواند به کمک دیگر علوم بیاید و به قولی در فرآیند کارآفرینی قرار بگیرد. اما فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی فکر کارآفرینی ندارند و دانشگاه آنها را زبده بار نمیآورد و دانش و اطلاعات لازم را برای اینکه درک کنند میتوانند کارآفرین باشند در اختیار آنها نمیگذارد. ما واقعاً در حوزه علوم انسانی محتاج نیروی متخصص و خبره هستیم چرا که یکی از بخشهای کارآفرینی همین تولید محتواست. از آن سو در بخش صنعت نیز هیچ ارتباطی با نخبگان علوم انسانی وجود ندارد و در این نقطه نیز ما ضعیف هستیم.
ما در دانشگاهها بیشتر مباحث تئوریک را دنبال کرده و عملیاتی کار نکردهایم به طوری که انتظار زیادی است اگر از دانشجویان گرایشهای مختلف علوم انسانی توقع داشته باشیم آنقدر در رشته خود مهارت و تخصص داشته باشند که در صنعت نیز صاحب نظر شوند. دست کم دانشگاه میتواند یک درس یا واحد عملیاتی برای دانشجویان رشتههای علوم انسانی تعریف کند که حداقل روی پیوست فرهنگی کار کنند. از سوی دیگر ما دانشجویانی داریم که به روند تئوریک دانشگاه و آموزش عالی دامن میزنند و خودشان هم دنبال فرصتها نمیروند، فرصتهایی که در فضای کسب و کار کشوری در حال توسعه مثل ایران زیادند. فرصتهایی که افراد با کمی تیزهوشی میتوانند آنها را دریابند. اکوسیستم کارآفرینی در کشور ایران بسیار بکر است و در فضایی بیرقیب همه ایدهها فرصت ظهور و بروز و حتی موفقیت دارند.
«مدیریت» و «بازاریابی» را هیچ انگاشتهایم
از دیگر مباحثی که به ضعف علوم انسانی در کشور برمی گردد، «مدیریت» و «بازاریابی» است. دو رشته از علوم انسانی که سطحی انگاشته میشود در حالی که این دو رشته از رشتههایی است که بیشترین درآمدزاییها مدیون آن هاست اما صنعتگران و شرکتهای خصوصی ما هیچ اولویتی برای این دو قائل نیستند. وقتی به واژه کارآفرینی اشاره میکنیم صرفاً نباید از دانشگاه توقع داشت که به ما اطلاعات و دانش بدهد در حالی که یک دانشجو با تفکر کارآفرینی هدف دارد و تمام نیرو و توانش را برای نیل به هدف قرار میدهد، هدفی که شاید در ابتدا عواید مالی نصیبش نکند اما تجارب گرانقدری را در اختیارش میگذارد.
دانشگاهیهای ما چقدر قدرت خلق بازار دارند؟
گرچه در حال حاضر مدیریت کلان کشور تا حدودی به این نتیجه رسیده که کارآفرینی نقش بسیار کلیدی در پیشبرد توسعه و بالندگی کشور دارد و به عنوان عامل اساسی در ایجاد ارزش اقتصادی در جامعه تلقی میشود اما هنوز این نوع نگاه در کل حوزهها جاری نیست، در واقع مدیران میانی کشور و به یک معنا کارشناسان به صورت همه جانبه نقش کلیدی کارآفرینی در توسعه کشور را هضم نکردهاند. اتفاق نگرانکنندهتر این است که سهم علوم انسانی در این میانه مجسم نیست و به نوعی میتوان گفت مغفولترین حوزه در رشد کارآفرینی همین حوزه علوم انسانی است. البته ما قبول داریم که بازار کار رشتههای علوم انسانی بسیار ضعیف است اما سؤال این است که چرا، چه کسانی و چه تفکری باعث شده که چنین بازار نحیف و لاغری در رشتههای علوم انسانی شکل بگیرد و به نوعی علوم انسانیها هم خود به این باور برسند که اصلاً وضع باید بر همین منوال باشد و در بر پاشنه قبلی بچرخد؟