استارتاپ را میتوان به جعبهای تشبیه کرد که با اختصاص دادن مواردی چون حق اختراع، تیم مدیریتی و ... بر ارزش آن افزوده میشود. ساخت این جعبهی خاص میتواند بسیار گران تمام شود، باید بهدنبال افرادی باشید که در تأمین سرمایه موردنیازتان به شما کمک کنند، به این افراد سرمایهگذار میگویند. منطق معامله شما با سرمایهگذارانتان به این صورت است که مثلاً: «یک دلار به من کمک کنید و من با x% «افزایش در سرمایه، مبلغ را به شما باز میگردانم.
در این مطلب با ۹ روش متداول در ارزشگذاری استارتاپها آشنا میشویم:
۹ روش متداول در ارزشگذاری استارتآپها
توجه داشته باشید که اکثر روشهای ارزیابی براساس دادههایی مانند مقادیر مشابه یا ارزیابیهای پایهای شکل میگیرند. چگونگی دستیابی به این اطلاعات موضوعی مهم است که البته در این مطلب به آن پرداخته نشده است.
۱. روش برکاس
روش « Berkus » یک قاعده ساده و راحت را برای برآورد ارزش استارتاپ در نظر میگیرد. این روش توسط «دیو برکاس»، نویسنده مشهور و سرمایهگذار فرشتهخو در حوزه تجارت، طراحی شده است. نقطه شروع این روش اینجا است: آیا شما معتقدید که استارتاپتان میتواند در سال پنجم، درآمدی بالغ بر ۲۰ میلیون دلار در سال داشته باشد؟ اگر پاسخ بله باشد، میتوانید استارتاپتان را در برابر ۵ عامل کلیدی ارزیابی کنید.
۵ عامل کلیدی موفقیت در این روش عبارتاند از:
- داشتن ایده مناسب: این عامل در واقع ارزش پایهای استارتاپ را نشان میدهد.
- در اختیار داشتن پروتوتایپ یا نمونه اولیه: این مورد ریسک ناشی از تکنولوژی را در استارتاپ کاهش میدهد.
- وجود تیم مدیریتی با ویژگیهای مناسب: ریسک ناشی از اجرا را در استارتاپ کاهش میدهد.
- روابط استراتژیک درخور و مناسب: این عامل در مراحل بعدی بسیار مهم خواهد بود و در کاهش ریسک ناشی از رقابت و بازار مؤثر است.
- فروش محصول یا داشتن کاربران و مشتریان وفادار: این مورد میزان ریسک ناشی از تولید را در استارتاپ کاهش میدهد.
نکاتی که در مورد این روش باید مدنظر قرار داد این است که:
اولاً این روش بیشتر برای استارتاپهایی مناسب است که بر پایه تکنولوژی شکل گرفتهاند، اما میتواند در سایر استارتاپها نیز استفاده شود. ثانیا این روش در مرحله قبل از درآمدزایی به ارزشگذاری استارتاپ میپردازد.
۲. روش مجموع عوامل ریسک
روش مجموع عوامل ریسک یا RFS نسخه کوچکتر از روش «برکاس» است. شما در ابتدا مقداری اولیه برای استارتاپتان تعیین میکنید و سپس آن را با توجه به ریسکهای مشخص شده، تعدیل میکنید.
روش مجموع عوامل ریسک که توسط سرمایهگذاران فرشتهخو در «اوهایو» ایجاد شده است، مجموعهای بسیار گسترده از عوامل را در تعیین ارزش پول در قسمت پیشدرآمد استارتاپ مورد توجه قرار میدهد. این موضوع ممکن است بهعنوان روش ارزیابی مستقل برای سرمایهگذاران مفید باشد. این روش، سرمایهگذاران را مجبور میکند تا در مورد انواع مختلف ریسکهایی که با آن مواجه هستند، فکر کنند تا به یک خروجی سودآور برسند. البته باید توجه داشت که اغلب بزرگترین ریسک استارتاپها، ریسک مدیریت است. این روش علاوه بر اینکه میزان ریسک مدیریت را مورد توجه قرار میدهد، باعث میشود کاربر به ارزیابی انواع دیگر ریسکها نیز بپردازد. انواع دیگر ریسکها عبارتاند از:
- ریسک مرحله کسبوکار
- ریسک قانونی و سیاسی
- ریسک فروش و بازاریابی
- ریسک سرمایهگذاری و تأمین مالی
- ریسک رقابتی
- ریسک فناوری
- ریسک دادرسی
- ریسک بینالمللی
- ریسک اعتبار
- ریسک خروجی پرسود
ارزشگذاری اولیه برای استارتاپتان از طریق میانگین این مقدار در شرکتهای مشابه تعیین میشود و عوامل خطر برای ریسکهای بسیار بالا و خیلی کم، بسته به شرایط، مدلسازی میشود. سختترین بخش در این روش و در بیشتر روشهای ارزشگذاری استارتاپها، یافتن اطلاعات در شرکتهای مشابه است. باید توجه داشت که این روش در قسمت پیشدرآمد استارتاپ بهکار میآید.
۳. روش کارت امتیازی
روش ارزیابی کارت امتیازی، رویکردی دقیقتر به مسئله ارزشگذاری استارتاپ دارد. این روش همانند روش «مجموع عوامل ریسک» شروع میشود. ابتدا یک ارزیابی پایهای برای استارتاپتان دارید و بعد از آن ارزش معیاری خاص را مشخص میکنید. هیچ چیز جدیدی نیست جز اینکه این معیارها بر اساس تأثیرشان بر موفقیت کلی پروژه وزندهی میشوند.
این روش همچنین میتواند تحت نام روش «بیل پین»، با توجه به ۶ معیار زیر شناخته شود:
- مدیریت (30٪)
- اندازه فرصت (25٪)
- محصول یا خدمات (10٪)
- کانالهای فروش (10٪)
- مرحله کسبوکار (10٪)
- و سایر عوامل (15٪).
روش ارزیابی کارت امتیازی نیز برای مرحله پیشدرآمد است.
۴. روش معاملات مشابه:
بسته به نوع استارتاپی که در حال ساخت آن هستید، باید یک نشانگر را انتخاب کنید که مقداری مناسب برای ارزش استارتاپ را نشان دهد. این شاخص میتواند در هر صنعتی متمایز باشد، عواملی همچون: درآمد ماهانه، تعداد منابع انسانی (موقت)، تعداد دفاتر فروش (خردهفروشی)، ثبت اختراع و کاربران فعال هفتگی از این موارد هستند. هرچند شاخصهایی همچون فروش، سود ناخالص و ... بیشتر متداول هستند.
روش معاملات مشابه در مراحل شروع و پس از درآمدزایی استارتاپ بهکار میآید.
۵. روش ارزش دفتری
ارزش دفتری به ارزش خالص شرکت یعنی داراییهای ملموس و بخش سختافزاری استارتاپ، اشاره میکند.
روش ارزشگذاری به شیوه دفتری یکی از سادهترین روشهای ارزشگذاری تلقی میشود. یکی از ایراداتی که در خصوص استفاده از ارزش دفتری برای ارزشگذاری مطرح میشود این است که بر مبنای معادله حسابداری بوده و ثابت است درنتیجه عوامل تأثیرگذار همانند تورم و نوسانات نرخ بهره که در ارزشیابی صحیح یک دارایی مؤثر هستند، در نظر گرفته نمیشود. این عوامل سبب ایجاد فاصله بین ارزش دفتری و ارزش واقعی دارایی میشود.
بعضی از تحلیلگران که از ارزش دفتری برای ارزشگذاری شرکتها استفاده میکنند، علاوه بر ارزش داراییهای فیزیکی، ارزش داراییهای نامشهود را برآورده نموده و در محاسبهشان در نظر میگیرند.
روش ارزشگذاری دفتری برای آن دسته از شرکتهایی که بر ارزشهای مشهود تمرکز دارند، بسیار مهم است. البته امروزه بسیاری از کسبوکارها بر داراییهای نامشهودی همچون: فناوریهای زیستی، پایگاه داده و توسعه نرمافزار توجه میکنند.
کاربرد ارزش دفتری داراییهای شرکت:
- با مقایسه ارزش دفتری و ارزش بازار داراییها، میتوانیم استنباط کنیم که سهام یا دارایی، کمتر یا بیشتر از ارزش واقعی خود، در بازار قیمتگذاری شده است.
- ارزش دفتری، ارزش تیوریک کل داراییهای شرکت است که سهامداران میتوانند در زمان انحلال شرکت آن را دریافت کنند.
۶. روش ارزش انحلال:
در این روش فرض میشود که اگر شرکت رو به انحلال باشد، بایستی داراییهای شرکت فروخته، سهم بستانکاران شرکت پرداخت و باقیمانده مبلغ نیز بین سهامداران تقسیم شود. ازآنجاکه این روش تنها در زمان انحلال شرکت مطرح میشود، کاربرد چندانی ندارد. بعضی معتقدند ارزش انحلال، معیار حداقلی برای ارزش سهام شرکت است و ارزش سهام کمتر از آن نخواهد شد.
چیزهایی که برای ارزیابی ارزش انحلال محاسبه میشود، همه داراییهای ملموس هستند، مانند: املاک و مستغلات، تجهیزات، موجودی ... همه چیزهایی که شما میتوانید در مدت کوتاهی برای آن خریدار پیدا کنید. فرض اصلی این است که اگر چیزی ارزشمند باشد، زمانی که شما وارد مرحله انحلال میشوید، فروخته میشود. میتوان به عواملی همچون اختراعات، حق تکثیر و هرگونه مالکیت معنوی دیگر اشاره کرد. عملاً ارزش انحلال، شامل مجموع ارزش تمام داراییهای ملموس شرکت است.
برای سرمایهگذار، ارزش انحلال بهعنوان پارامتری برای ارزیابی ریسک سرمایهگذاری مفید است: ارزش بالقوه انحلال به معنای ریسک کمتر است. بهعنوانمثال، اگر تمام عوامل دیگر برابر باشد، سرمایهگذار، کسبوکاری را ترجیح میدهد که اگر به مرحله انحلال رسید، کمتر متضرر شود.
حال این سوال مطرح میشود، تفاوت بین ارزش دفتری و ارزش انحلال چیست؟ اگر استارتاپی واقعاً باید داراییهایش را در طی ورشکستگی بفروشد، ارزش انحلال آن بهدلیل شرایط نامساعد فروش، احتمالاً کمتر از ارزش دفتری آن است.
بنابراین ارزش انحلال بیش از ارزش دفتری است. هرچند هر دو آنها داراییهای ملموس را تشکیل میدهند، زمینهای که داراییها در آن ارزش دارد، متفاوت است. همانطور که «بن گراهام» اشاره میکند، ارزش انحلال توجهش را به خروج از کسبوکار معطوف میکند درحالیکه ارزش دفتری، ارزشهایی را که در کسبوکار قرار دارد اندازهگیری میکند.
۷. روش تنزیل جریان نقد:
اگر استارتاپتان به خوبی کار میکند و هر سال مقدار مشخصی از پول نقد را به ارمغان میآورد، میتوانید بگویید که ارزش فعلی استارتاپ با مجموع کل جریانهای نقدی در سالهای آینده سنجیده میشود.
در بیشتر استارتاپها به ویژه آنهایی که هنوز به مرحله درآمدزایی نرسیدهاند، بیشترین ارزش در پتانسیلهای درآمدزایی استارتاپ نهفته است. در روش «تنزیل جریان نقد»، پیشبینی نسبت به جریان نقد آتی که شرکت ایجاد خواهد کرد، انجام میشود. بعد از آن با استفاده از روش محاسبه «نرخ بازگشت سرمایه»، ارزش این جریان نقد محاسبه میشود. نرخ تنزیل بالایی برای استارتاپها در محاسبه نرخ بازگشت سرمایه لحاظ میشود، بدین دلیل که ریسک بالایی وجود دارد که این شرکت در ایجاد جریان نقد (ورودی) با شکست مواجه شود.
دشواری این روش ارزشگذاری استارتاپ این است که کیفیت محاسبه به توانایی تحلیلگر مالی در پیشبینی شرایط آتی بازار و تخمینهای خوب در خصوص نرخهای رشد بلندمدت بستگی دارد. در بیشتر موارد پیشبینی فروش و عواید حاصل از آن برای سالهای آتی بیشتر به حدس یا گمان شباهت دارد.
۸. روش فرست شیکاگو:
روش « فرست شیکاگو» به وضعیتی خاص پاسخ میدهد: اگر استارتاپتان احتمال کمی برای تبدیل شدن به کسبوکاری عظیم را داشته باشد، چه؟ چگونه این پتانسیل را ارزیابی کنیم؟
در این روش ارزشگذاری با سه مسئله اصلی روبرو میشوید:
- بدترین سناریوی موجود
- سناریوی معمولی
- بهترین سناریو
با در نظر گرفتن هر یک از این سناریوها ارزشگذاری شرکتهای نوپا بهصورت زیر انجام میپذیرد:
برای هر یک از سه سناریو فوق پیشبینی از جریان نقد برای سالهای آتی که منتهی به واگذاری یا فروش شرکت استارتاپی توسط سرمایهگذار اولیه میشود، صورت میپذیرد.
بعد از آن قیمت واگذاری برمبنای سناریو مورد بحث و با مدلسازی بر مبنای ارزش آتی سهام استارتاپ تعیین میشود. جریان نقد ورودی و قیمت واگذاری یا فروش با استفاده از نرخ مورد انتظار بازگشت سرمایه تنزیل میشوند و مجموع این دو ارزش استارتاپ مدنظر است.
درنهایت نیز هر کدام از این سه سناریو ارزشگذاری با احتمال (موفقیت) مربوط به هر سناریو وزندهی میشوند. ارزش سرمایهگذاری برابر با مجموع وزنی احتمالات هر سه سناریو است.
این روش، روش بهتر و حرفهایتر نسبت به روشهایی همچون تنزیل جریان نقد است چون با لحاظ کردن سناریوهای مختلف ارزشگذاری، تعیین ارزش برای استارتاپها را انجام میدهد.
البته این نکته قابل توجه است که روش «فرست شیکاگو» در مرحله پس از درآمدزایی استارتاپها کاربرد دارد.
۹. روش سرمایهگذاری خطرپذیر:
همانطور که از نام آن مشخص است، روش سرمایهگذاری خطرپذیر از دیدگاه سرمایهگذار به ارزشگذاری میپردازد. سرمایهگذار همیشه بهدنبال بازده خاصی در سرمایهگذاری است که میتواند تا ۲۰ برابر سرمایهگذاری اولیه هم باشد. علاوه بر این، با توجه به استانداردهای صنعت، سرمایهگذار فکر میکند که استارتاپتان میتواند بعد از ۸ سال تا ۱۰۰ میلیون دلار فروخته شود. از این رو سرمایهگذار میتواند به راحتی حداکثر قیمت را تعیین کند.
از روش سرمایهگذاری خطرپذیر هنگام شروع و قبل از درآمدزایی استارتاپ استفاده میشود.
مترجم: مارال مختارزاده (کارشناس ارشد کارآفرینی)
برگرفته از سایت startupsventurecapital.com